۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

پروژه پالایشگاه ستاره خلیج فارس( به منظور خودکفایی از واردات بنزین) علی رغم هیاهوی تبلیغاتی رسانه های دولتی ، هنوز اندر خم تامین منابع مالی است.

احداث پالایشگاه ستاره خلیج فارس به عنوان یکی از طرح‌ها و راهکارهای مورد تأیید کارشناسان و فعالان عرصه انرژی از جمله طرح‌های در دستور اقدام است که محقق کردن آن به دلیل کسری اعتبار با اما و اگرهای فراوانی مواجه است بطوریکه طبعات نقدینگی منفی اجرای این پروژه علاوه بر تاخیر در اجرای پروژه باعت بیکار شدن تقریبی 70 نفر از پرسنل شرکت مهندسی مشاور بینا بعنوان بازوی مهندسی این طرح در طی 6 ماه اخیر گردید.

البته در خصوص عدم حصول موفقيت‌هاي لحاظ شده در برنامه اجرايي پروژه ستاره خليج فارس، نمي‌توان شخص خاصي را مورد اتهام قرار داد اما متوليان دولتي و سهامداران پروژه به بهانه‌‌هاي مخلتف پرداخت هزینه های ماهانه خود به دست‌اندركاران اجرايي پروژه را تأمين نكرده و عقب مي‌اندازند. عدم احداث پالايشگاه‌هاي توليد فرآورده‌هاي نفتي طي 30 سال بعد از پيروزي انقلاب از جلمه نقيصه‌هايي است كه مطالب فوق را تأييد مي‌كند.


پالایشگاه ستاره خلیج فارس نخستین پالایشگاه طراحی شده بر اساس خوراک میعانات گازی با ظرفیت360 هزار بشکه در روز است که بر اساس برآوردهای صورت گرفته در دولت نهم باید تا سال 1390 به مرحله بهره‌‌برداری می‌رسید و ایران را از واردات بنزین خود کفا کند.

درحالی دست‌اندر‌کاران و مسئولان بخش نفتی کشور از رشد 35درصدی پالایشگاه مزبور، رشد 50 درصد خط اشتغال خوراک پالایشگاه و بهره‌برداری از آن تا تیرماه سال آتی خبر می‌دهند که عملیات‌های صورت گرفته تنها در قالب زیرسازی احداث بخشی از پالایشگاه خلاصه می‌شود
برای احداث پالایشگاه ستاره خلیج فارس از طرف دولت دو میلیارد و 600 میلیون یورو اعتبار تخصیص یافته است ( به اذعان مدیر عامل این پالایشگاه " محمد اسماعیل کراچیان " ) اما تا کنون تنها 700 ملیون یورو به این منظور در پالایشگاه مزبور هزینه شده است که این مبلغ تنها بخشی از هزینه های پرسنلی شرکتهای پیمانکار و مشاورین (حدود 20 شرکت)را پوشش می دهد و شامل هزینه های خدمات مهندسی طرح و اجرا نمی شود بطوریکه اغلب پیمانکاران و مشاوران چند ماهی است که قادر به پرداخت کلیه مطالبات پرسنلی خود نمی باشند و با مشکلات عدیده مالی و کارگری و از دست دادن نیروی کار آمد فنی دست به گریبان هستند که این عامل خود تاثیر مستقیمی روی روند و زمان جرایی پروژه مذکور گذاشته است .

(البته لازم به ذکر است بیشتر این پول بنابه گفته پیمانکاران صرف زیرسازی، احداث چهاردیواری و سردر این پالایشگاه شده است.)
طی برآوردهای صورت گرفته توسط پیمانکاران و مهندسین مشاور طرح و آنچه که در معرض دید عموم قرار دارد به نظر نمی‌رسد دولت دهم بتواند تا سال 90 و حتی 92 پالایشگاه مزبور را به مرحله بهره‌برداری برسانند.

درباره پالایشگاه ستاره خلیج فارس

پالایشگاه میعانات گازی ستاره خلیج فارس به عنوان نخستین پالایشگاه طراحی شده بر اساس خوراک میعانات گازی با ظرفیت ۳۶۰ هزار بشکه در روز شامل واحدهای تقطیر، تصفیه گازمایع، تبدیل کاتالیستی، تصفیه نفتا، ایزومریزاسیون، تصفیه نفت سفید و نفت گاز با هدف تولید بنزین، گازوئیل، گاز مایع و سوخت جت در کنار پالایشگاه فعلی بندرعباس در حال ساخت است. خوراک مورد نیاز این پالایشگاه از طریق یک خط لوله به طول بیش از ۴۸۵ کیلومتر از پالایشگاه‌های گازی عسلویه تامین خواهد شد.

ساخت این پالایشگاه با ۷۰۰ هکتار مساحت از سال ۱۳۸۶ آغاز شده‌است و با هدف تولید روزانه ۳۵ میلیون لیتر بنزین و ۱۳ میلیون لیتر گازوئیل و ۱۹ هزار بشکه ال.پی.جی (گاز مایع) و با رعایت استانداردهای زیست محیطی و بر اساس الزامات روز اروپا در سال ۱۳۹۰ به بهره برداری خواهد رسید.

سهامداران عمده این پروژه شرکت ملی پالایش و پخش و شستا (شرکت سرمایه گذاری تامین اجتماعی)و صندوق بازنشستگی صنعت نفت و شرکت اندونزیایی اس پی سی می باشد

پالایشگاه ستاره خلیج فارس توسط کنسرسیومی متشکل از شرکت مهندسین مشاور بینا و شرکت تهران جنوب در حال ساخت است و در حال حاضر 35 درصد پیشرفت فیزیکی دارد.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه

آقای شمقدری از کارگردانی تا اقتدارگری

سخنان گهر بارتان را از صدا وسیما دیدم وشنیدم از اینکه گفته بودی ابتذال در سینمای ما از 12 سال پیش شروع شده است و از عزم آن معاونت در ممنوع الکار کردن کارگردانانی که نیمه سیاه جامعه ایران را به تصویر بکشند برایم بسیار تعجب انگیز بود.

جناب آفای شمقدری عملکرد غیر تخصصی و امنیتی و تحجر آمیز و نابخردانه دولت نهم و دهم بود که باعث ورود ابتذال( به گفته خودتان) به حوزه سینما گردید.

وقتیکه در دولت نهم پای کارگردانان و بازیگران و تهیه کنندگان را همراه با تهدید و توهین به اداره اماکن و بازداشتگاههای مربوطه باز کردید و با عملکرد غیر مسوولانه و بچه گانه و سر خود همراه با وضع قوانین و مقررات غیر تخصصی و دید امنیتی به حوزه سینما باعث خانه نشین شدن اکثر کارگردانان و تهیه کنندگان صا حب سبک سینمای ایران شدید و وقتیکه فیلمنامه هایی را که در نفی و نقد پلیدیهای جامعه نوشته شده بود را از دم تیغ سانسور گذراندید و انها را رد کردید و وقتیکه برای اولین بار در تاریخ ایران کارگردان جهانی را به زندان انداختید .باید فکر می کردید که این عملکردها باعث سقوط و تنزل جایگاه و کیفیت سینمای ایران می شود.

آقای شمقدری چرا حاتمی کیا و مجیدی و تبریزی دیگر هر سال فیلم نمی سازند سینمای اینها که مبتذل نبود.

وقتی که مسیر صحیح سینمای نو اندیش و منتقد حکومت و جامعه را بستید , طبیعی است که کارگردانان به سمت تولید فیلمهای نازل و تجاری با موضوعات کمدی و فیلم فارسی می روند.اینها همه نتیجه عملکرد غلط دولت نهم ودهم است که با انتصاب شما (تنها به خاطر ساخت فیلم تبلیغاتی آقای احمدی نژاد)به این معاونت رو به نابودی بیشتر سینمای ایران می رود.

ادبیات کلامی شما (با تهدید به ممنوع الکار کردن کارگردانان) نشان از دیکتاتوری در عرصه فرهنگی می دهد که در فرهنگ ما هیچ جایی ندارد.همانطور که گفتید می خواهید با کارگردانانی که فیلمهای سیاه از ایران می سازد مبارزه کنید . این عمل شما در واقع چشم بستن به حقایق تلخ و سیاه جامعه ماست و نشان دادن جامعه ما خلاف واقعیت است (مشابه عملکرد صدا وسیما). جامعه ما نه سپید و گل و بلبل که خاکستری و کمی سیاه است (که اوج انرا در سال 88 دیدیم) .دستور شما درممنوعیت نشان دادن وجه سیاه جامعه نشان از تفکر دیکتاتور منش شما نسبت به سینما است حال ان که تعالی سینما در فراهم اوردن قوانین و مقررات و امکانات و امنیت کاری سینما گر است نه تهدید او.

اگر شما از اعتراض یکی دو نفر در اسپانیا به رایزن فرهنگی نگران هستید حتما چشم خود را بر تحسین های سایر سینماگران و منتقدان و مخاطبان فیلمهای ایرانی در سراسر دنیا بسته اید و دنیا را تنها از دید نظر تنگ همان دکتر خارج نشین و معترض می بینید .

آقای شمقدری زندان زنان تنها جزیی از واقعیت انکار ناپذیر جامعه ماست چه بخواهید چه نخواهید .تفکر بسته و اقتدارگرایانه شما در اصلاح دستوری و برخوردی شما با این سینما منجر به سقوط بیشتر سینمای ایران خواهد شد.

تاملی در باب اتهامات اعدام شدگان اخیر

لیست اتهامات وارده به اعدام شدگان اخیر را در سایت دولتی برنا خواندم (http://www.bornanews.ir/prtgny9x.ak9ut4prra.html)

نکاتی به ذهنم رسید که به نظرم جالب رسید :تمامی موارد بیان شده در گزارش برنا بر اساس اقرار متهمین است که در ابتدا نمی پذیرند ولی در انتها اقرار میکنند وبا توجه به روشهای اقرار گیری در زندانها( که همه میدانیم چگونه است )و عدم اثبات وجود خارجی اکثر نامهای ذکر شده , این اقرار ها در دادگاهای بی طرف کاملا رد می شود همانطور که متهمین در کلیه سخنان بعدی شان با وکلا و خانواده شان بر رد اتهامات و اقراریات آن پافشاری میکنند . و نکته دیگر تصادفی پیدا شدن این مواد منفجرهها است که بیشتر شبیه فیلم فارسی است (مظنون شدن به اشخاصی در کنار ماشین پیکان پارک شده در خیابان) و یا نام بردن از ماهواره بعنوان ابزار کمک تروریستی و دیگر اینکه هیچ پولی که مدعی پرداخت به متهمین است در پرونده ضمیمه نشده است و اینکه تنها منبع تایید عضویت نامبردگان در پ ک ک تنها نامبردن از نامشان دروب سایت پ ک ک است که بسیار تمسخر آمیز است و ادله قوی (با توجه به امکان هک وب سایت مذکور) تلقی نمی شود .سوال دیگر اینکه چطور روزانه این قدر مواد مخدر و کالای قاچاق به آسانی وارد تهران میشود ولی چند کیلو مواد منفجره نمی تواند به درو از چشم ماموران وارد تهران شود. خلاص, پرونده بیشتر شبیه سناریوی فلیمهای پلیسی صدا و سیما است تا واقعیت و تمامی ان بر گرفته از نظرات دادستان است و هیچگونه سخنی از دفاعیات متهمین دررد اتهامات و چگونگی دادرسی ذکر نشده است. که این خود نشان دهنده نا عادلانه بودن محاکمات دارد.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

تسلیت به مسئولان صدا و سیما، روایتی از همایش چهره های ماندگار مهندسی ایران

چند ماه پیش خانمی از طرف شرکت . . . به شرکت زنگ زد و به من برای این که به عنوان چهره ماندگار مهندسی انتخاب شدم تبریک گفت. گفت که آن شرکت به عنوان برگزارکننده همایش بوده و همایش اول اردیبهشت 89 با حضور مقامات دولتی در سالن همایشهای صدا و سیما برگزار می شود و نهایتا این که فرمهایی را فکس کرد که در آن اطلاعات شخصی و سابقه کاری و اطلاعات شرکت خواسته شده بود که آنها را پر کرده و برایشان فرستادیم.

چندی بعد دوباره تماس گرفتند و گفتند اگر بخواهید عکس و مشخصات و سابقه کاریتان در کتاب چهره های ماندگار چاپ شود فلان قدر بدهید اگر بخواهید در حین سخنرانی سخنرانان، مشخصات و تبلیغات شرکتتان روی اسکرین نمایش داده شود بهمان قدر و اگر مجری مراسم از شما تقدیر کند فلان قدر و نهایتا اگر بخواهید به عنوان چهره ماندگار روی سن رفته و تندیس بگیرید . . . ریال بدهید. من هم با گفتن این که باید در هیات مدیره مطرح کنم آنها را به بعد موکول کردم و با بچه های هیات مدیره هم روی این موضوع خندیدیم اما فکر کردیم همایش دولتی است ولی این شرکت برگزارکننده دارد شیطانی می کند. بعدا هم چند بار از طرف آن شرکت تماس گرفتند و ترغیب کردند که این کتابچه در کشور پخش می شود و هر بار هم پاسخ دادم که هیات مدیره با هزینه تبلیغات مخالفت کرده تا این که هفته پیش کارت شرکت در مراسم به علاوه کارت مجوز حراست صدا و سیما برای ورود به مراسم برایمان پست شد و نهایتا روز چهارشنبه به آنجا رفتیم.

شما تندیس داشتید؟

در ورودی سالن دختر خانمی پشت میز بود و جلویش تعدادی کارت همایش بود که معمولا در سمینارها برای نصب روی سینه یا به صورت گردن آویز به شرکت کنندگان داده می شود. کارت ورودم را به وی نشان دادم و کارت گردن آویز خودم را خواستم که گفت: “شما تندیس داشتید؟” گفتم نه و گفت که فقط برای آنها که تندیس داشتند صادر شده.

کتابچه ای هم به شرکت کنندگان دادند با عنوان چهره های ماندگار مهندسی ایران که بیشتر از خنده گریه آور بود. تقریبا هر صفحه به یک چهره ماندگار اختصاص داده شده بود (البته با پول) که شامل نام، مدرک تحصیلی و سوابق کاری بود. اکثرشان مدیران پیمانکاران شهرستانی بودند بعضی از آنها مدرک تحصیلیشان دیپلم بود که در چندین سال قبل شرکت تشکیل داده بودند و در میان این چهره های ماندگار مهندسی ایران جوان متولد دهه شصت نیز به چشم می خورد.

میهمانان نیمه دولتی مراسم نیز اقای مهندس باهنر و مهندس مقیمی رییس کمیسیون عمران مجلس و معاون وزیر راه بودند. اواخر زمان اهدای جوایز، یک آقای مهندس مسن از خوزستان که ظاهرا از اصل ماجرا بیخبر بود با اعتراض روی سن رفت و به مهندس باهنر برای این که به هیچ چهره ماندگاری از خوزستان تندیس داده نشد اعتراض کرد او هم این بنده خدا را به برگزار کننده همایش در ردیف جلو ارجاع داد. برگزارکننده همایش هم توجیه دروغی کرد که ما با ارگان مربوطه مکاتبه کردیم جواب ندادند!!!!

مهندس بیچاره چنان از اینکه به خوزستان توهین شده عصبانی شده بود که با صدای بلند مجلس را به هم زد و در حالی که کتاب را بلند کرده بود به برگزارکننده همایش گفت بزنم زمین؟ بزنم زمین؟ بعد هم با عصبانیت در حالی که غرغر می کرد و از سالن بیرون می رفت در بالای سالن کتاب را جلوی همه محکم به زمین کوبید. شرکت کننده دیگری نیز با کتاب به جلوی سالن آمد و کتاب را باز کرده و به مهندس باهنر گفت من فقط این را به شما نشان می دهم که این آقایی که به عنوان چهره ماندگار در اینجا ثبت شده مدرکش دیپلم است و آن یکی متولد 1366 است.

آخرش هم من بعد از پایان سخنرانی رییس کمیسیون عمران مجلس رفتم و به او گفتم که متاسفم که یک کشور 70 میلیونی کسی می تواند این چنین همه را سر کار بگذارد و با گرفتن پول آدمها را چهره ماندگار مهندسی کند. از او پرسیدم بانی همایش چه کسی بود؟ آیا وزارت نیرو بود یا معاونت برنامه ریزی ریاست جمهوری یا وزارت نیرو یا بالاخره کی چرا نماینده ای از جانب آنها در جلسه نبود. من نمیدانم آیا واقعا همین شرکت خودش سالن کرایه کرده و هزینه مراسم به علاوه سودش را هم از شرکت کنندگان یا به عبارتی این چهره های ماندگار مهندسی دریافت کرده است؟ یعنی می شود در یک کشور با این همه دستگاههای عریض و طویل پلیس و اطلاعات یک چنین کاری کرد؟.

جالب است که این چهره های ماندگار که اکثرا از اهالی جنوب و غرب کشور بودند بعد از گرفتن تندیس از دست مهندس باهنر کنار آنها می ایستادند و عکسی برای ثبت در تاریخ هم می گرفتند.

با بغل دستی ام در مراسم صحبت می کردیم که آدم به همه جایزه هایی که در تلویزیون به افراد داده می شود شک می کند که نکند پشتش همین باشد.

واقعا که این مملکت را خدا نگه می دارد وگرنه مملکتی با این همه ناراستی و دروغ چگونه می تواند سر پا بایستد؟ من نمیدانم آیا مهندس باهنر یا رییس کمیسیون عمران مجلس قبلا چک نکرده بودند که برگزار کننده همایش کیست و بانی چه کسی است دبیرخانه همایش در کدام نهاد مستقر بوده و این ها با چه معیارهایی انتخاب شده اند.

به هر حال ضمن تاسف برای اساتیدی که درس مهندسی به ما دادند و ضمن خجالت از اساتیدی مانند مهندس علی اکبر معین فر یا قالیبافیان یا علی کاوه به آقایان صدا و سیما بروز این واقعه را تسلیت می گویم. واقعا اگر در این مملکت که چنین کارهایی می کنند روزها که به سر کار می رویم کلاه از سرمان برنمیدارند و لباس از تنمان بیرون نمی کنند باید شبها دو رکعت نماز شکرانه بجای بیاوریم.

خدا بخیر کند

داستان "آقا نور"اولين روضه خوان دوره‌ ای تهران




سلسله يادداشت هائی كه می خوانيد از دو كتاب خاطرات دكترعباس منظرپور از جنوبی ترين بخش ها و خيابان های تهران برگرفته شده است كه در تهران انتشار يافته است.

اولين روضه خوانی كه روضه " دوره ای” را در تهران مرسوم كرد "آقانور" بود. پيری او را به ياد می آورم. قدی كوتاه، كمی چاق، محاسنی خيلی بلند و مثل برف سفيد داشت. عمامه اش مشكی و لباس معمولی روحانی به تن می كرد. مردم می گفتند نور از"آقا" می تراود.

هيچكس نام واقعی او را نمی دانست. مردم خيلی به او اعتقاد داشتند. تا پيش از "آقانور" روضه ها معمولا يا در ايام عزاداری و يا به مناسبت "نذر" وامثال آن خوانده می شد و اين "آقانور" بود كه "روضه" را تابع نظم و قانون كرد. خيلی "مجلس" داشت و به همين مناسبت روضه هايش بسيار كوتاه (تقريبا 2 تا 5 دقيقه) بود. مردم به همين هم راضی بودند و صرف حضور"آقانور" را در خانه خود، باعث سلامتی و خوش بختی می دانستند. به محض اين كه روی صندلی (به جای منبر) می نشست يك استكان چای يا "قنداق" به دستش می دادند و استكان را دهان می برد و لب خود را با آن آشنا می كرد و گاهی چند قطره ای از آن را می نوشيد و بقيه را پس می داد. همسايه ها و بيمارداران هر يك مقداری از چای يا قنداق "آقا" را برای سلامتی بيمار خود همراه می بردند.

آقا نور با "الاغ" حركت می كرد و هميشه يك نفر دنبالش بود. همراه او را "پامنبری” می ناميدند. چون به غير از اين كه از الاغ "آقا" نگهداری می كرد، بعضی اوقات در داخل مجلس "پای منبر" آقا" هم می ايستاد و بعضی مرثيه ها را دو صدائی با هم می خواندند. همين "پامنبر" خوان ها بودند كه پس از چندی خود "روضه خوان" می شدند و يكی از آن ها همسايه ديوار به ديوار ما بود كه 7- 6 سالی هم از من بزرگ تر بود. الاغ "آقا" خيلی خوب خورده و پرورده و در ضمن نا آرام و "چموش" بود. علت ناراضتی حيوان هم اين بود كه كسانی موهای بدن حيوان را می كندند و داخل مخمل سبز می گذاشتند و پس از دوختن، آنرا برای "رفع چشم زخم" به گردن اطفالشان می آويختند و چون حيوان از كندن موهای بدنش ناراحت بود، كسانی و بخصوص بچه هايی را كه به او نزديك می شدند "گاز" می گرفت! يكی از اين بچه ها خواهر كوچك من بود كه خيلی هم بچه ناآرامی بود. الاغ شكم او را به دندان گرفته بود و با صدای فرياد بچه به كوچه دويديم و با زحمت او را از دندان حيوان نجات داديم و هنوز پس از حدود 60 سال، جای دندان الاغ روی پوست شكم او پيداست!

باری، كار "آقانور" خيلی "سكه" بود. غير از خانه های شهری، باغ و ساختمانی در "زرگنده" داشت كه به آلمان ها اجاره داده بود.( پيش از جنگ بين الملل دوم). آن موقع آلمان ها خيلی در ايران بودند و در زمينه صنعت و تجارت بسيار فعال بودند و معلوم است در كارهای سياسی و تبليغاتی به همچنين. روز دوازدهم هر ماه "قمری” منزل ما روضه بود و "آقا نور" هم دعوت داشت. يك بار در اوائل سال 1320 آقا نور پيش از شروع روضه مطلبی به اين مضمون گفت:

اين "هيتلر" كه در آلمان پيدا شده "هيت لر" است. از "لرستان" رفته و سيد هم هست. نايب امام زمان است و ماموريت دار همه دنيا را فتح كند و به "حضرت" تحويل بدهد.

البته، اينها مطلبی بود كه "آقانور" می گفت و هيچكس در صحت آن شك نداشت. مدتی گذشت و "متفقين" ايران را اشغال كردند و آلمان ها از كشور اخراج گشتند و ساختمان رزگنده "آقانور" به انگليس ها اجاره داده شد و مدت كمی پس از اشغال ايران، روزی را به ياد می آورم كه "آقانور" همانطور كه در خيابان ها و كوچه ها سوار بر الاغ به مجالس خود می رفت ( و معلوم است در مجالس نيز) با صدای بلند اعلام می كرد كه : شب جمعه آينده، زلزله شديدی در تهران بوقوع می پيوندد و فقط كسانی كه به امام زاده ها و اماكن مقدس پناه ببرند در امان خواهند بود.

معلوم است كه آن شب، تهران به كلی تخليه شد. ما هم با خانواده و با "گاری” به شاه عبدالعظيم رفتيم و علت آن بود كه "ماشين دودی” به قدری شلوغ شده بود كه مادرم ترسيد ما زير دست و پا له شويم. با اين حال بعضی از اشخاص كه نتوانستند از شهر خارج شوند و به امام زاده ها بروند در وسط خيابان ها خوابيدند.

آن شب زلزله نيامد ولی ماه بعد كه "آقا نور" برای روضه به خانه ما آمد بدون اين كه كسی علت نيامدن زلزله را بپرسد خودش گفت: حضرت به خواب كسی آمده و پيغام داده كه چون معلوم شد مردم خيلی مومن و با عقيده هستند، دستور دادم زلزله نيايد. البته اين را هم همه باور كردند. فقط پدرم كه "درويش" هم بود می گفت: انگليسی ها می خواستند ميزان نادانی ما را امتحان كنند كه با اين ترتيب به مقصود خود رسيدند!

هيچكس حرف پدرم را باور نكرد و پای دشمنی "تاريخ" درويش ها با روحانيون گذاشتند. وقتی آقا نور مرد، در حقيقت تهران عزادار و تعطيل شد!

پدیده مهاجرت ایرانیان

متاسفانه پدیده مهاجرت و یا به اصطلاح پدیده فرار مغزها چند سالی است که در کشور ما بسیار پررنگ شده و روز به روز بر تعداد دفاتر مهاجرتی برای ایرانیان چه در داخل کشور و چه در خارج کشور افزوده میشود .
مهاجرت به کانادا و استرالیا اخذ گرین کارت سرمایه گذاری ایالات متحده آمریکا خرید ملک در قبرس اروپایی دبی و آنتالیا ثبت شرکت در مالزی اسپانیا و چک تحصیل در انگلستان ایرلند جنوبی و هند و ... تبلیغات بسیار آشنایی است که روزانه آنها را بارها و بارها میشنویم .
نتیجه این تبلیغات دو حالت عمده دارد : 1 - منجر به کلاهبرداری از متقاضیان مهاجرت و وارد شدن خسارت مادی و معنوی برای هموطنان میشود 2 - در حالت مثبت خروج افراد متخصص و سرمایه های آنها از داخل کشور میشود .
باید به این نکته توجه داشت که اکثریت قاطع ایرانیانی که از کشور مهاجرت میکنند از افراد تحصیلکرده و متخصص و متمول هستند که مهاجرت آنها باعث انتقال تخصص و سرمایه آنها از داخل به خارج میشود .
به چند مثال بسیار ساده توجه کنید :
بر طبق یکی از محاسبات دانشگاه ام آی تی ایرانیان مقیم آمریکا، تحصیلکرده ترین گروه نژادی در کشور آمریکا محسوب می‌شوند.
این گروه مهاجر ۵۰٪ بالاتر از حد میانگین جامعه در ایالات متحده درآمد کسب می‌کنند و از گروه‌های موفق جامعه آمریکا محسوب می‌گردند. بگفته برخی منابع، سهم ايرانيان در اقتصاد ايالات متحده ۴۰۰ ميليارد دلار است.
بر طبق اداره آمار آمریکا در سرشماری سال ۲۰۰۰، نزدیک به ۲۷٪ ایرانیان آمریکایی دارای مدرک کارشناسی ارشد به بالا بودند، که این میزان در میان گروه‌های مهاجر آمریکایی دارای رتبه نخست است. و بیش از ۵۶٪ ایرانیان مقیم آمریکا دارای مدرک کارشناسی می‌باشند، که در میان ۶۷ گروه مهاجر آمریکا دارای رتبه دوم است
بسیاری از ایرانیان آمریکا در سطوح شهری و در محل زندگی خود حضوری بسیار فعال داشته‌اند.
ایرانیان آمریکایی در مقام والایی مثل معاونت وزیر در دولت ایالات متحده هم خدمت نموده‌اند

در سال ۲۰۰۶ در تگزاس، یک زوج ایرانی مقیم هیوستون ۱۰ میلیون دلار به مرکز سرطان ام دی اندرسون دانشگاه تگزاس اهدا نمودند
در سال ۲۰۰۴، یک زوج دیگر ایرانی با اهدای ۱۵ میلیون دلار، مرکز پژوهشهای سلول‌های بنیادین را در دانشگاه کرنل تاسیس نمودند.
در لس آنجلس دانشگاه جنوب کالیفرنیا نیز در سال ۲۰۰۷ دریافت کننده اهدای ۱۷ میلیون دلاری یک مهندس ایرانی بود
دانشگاه کالیفرنیا در ایرواین هدیه‌ای ۳۰ میلیون دلاری از یک ایرانی دریافت نمود
در سانفرانسیسکو، دانشگاه ایالتی سان فرانسیسکو بزرگ‌ترین هدیه خود را از یک زوج دیگر ایرانی بمبلغ ۱۰ میلیون دلار دریافت کرد
در شیکاگو بیمارستانی دریافت کننده هدیه ۴ میلیون دلاری از یک ایرانی خیر بود
دانشگاه ایالتی پورتلند حتی به پاس هدیه ۸ میلیون دلاری از یک دکتر ایرانی ، دانشکده مهندسی خود را بنام او گردانید
بورلی هیلز شهری است بسیار اشرافی و گران‌قیمت در غرب کلانشهر لس آنجلس که گران‌ترین و اشرافی‌ترین خانه‌های شهر لس آنجلس در آن قرار دارد.
خانه‌ بسیاری از معروفترین و مشهورترین بازیگران سینمای هالیوود، خوانندگان و دیگر هنرمندان آمریکایی در آنجا قرار دارد.
بسیاری از ایرانیان متمول مهاجر مقیم لس آنجلس در شهر بورلی هیلز زندگی می‌کنند و بیش از ۶۰٪ املاک در این شهر از آن ایرانیان است
ایرانیان مقیم شهر لس آنجلس دارای امکانات وسیع مالی و تبلیغاتی هستند، و جمعین آنها از پانصد نا هشتصد هزار نفر تخمین زده میشود
تکزاس دارای جمعیت زیادی ایرانی‌تبار و فارسی‌زبان است
خیابانی در هیوستون تگزاس بروایتی قریب ۷۰۰۰۰ ایرانی و یا ایرانی-تبار دارد
پس از ایرانیها، عرب‌های سوری و پاکستانی‌ها بازار سرمایه را در دبی دست دارند.
و ... ... ...
ادامه دارد
احمد رضا دلیران فیروز کارشناس حسابداری