۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

خسته نشو

بازم یکی از آینه خنده ما رو دزدید

یه گله آدم برفی رفتن به جنگ خورشید

باز یکی خواب ما رو از تو ترانه خط زد

جای قلم معلم گردن ما رو خط زد

چه واژه‌ها تلف شد چه گریه‌ها هدر رفت

ستاره در به در شد هدهد شکسته پر رفت

باز یکی دست ما رو خوند و شب رو بهم زد

باز یکی اسممون رو از لیست نور قلم زد

دوباره از سرخط دوباره اول کار

دوباره زخم تازه دوباره درد تکرار

چه قصه‌ها ورق خورد چه قلبایی که خون شد

از سر نو سیاهی رنگ این آسمون شد

خسته نشو شروع کن به انتشار خورشید

نگو نفس بریدی نگو نمونده امید

خسته نشو که دستات کلید هر چی قفله

باور کن آرزو رو سرخم نکن به تردید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر