۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه

سخن امروز


باد می وزد
میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی، هم آسیاب بادی
تصمیم با تو است .. . .


۱۳۸۸ آبان ۳, یکشنبه

بازی اتمی"* بازی مردم ایران نیست


*"
بازی اتمی"* بازی مردم ایران نیست، در دو طرف این میدان یکی دست اندر کاران
دولت قرار دارند که منافع سرشار اقتصادی دارند و طرف دیگر، کشورهایی هستند که
از این وضعیت سود سیاسی می برند

موج سبز مردم ایران، بر علیه هر دو طرف این معادله است. مردم ایران
در جستجوی الگوی کره جنوبی هستند که طی 30 سال گذشته در سایه پیشرفتهای علمی
فنی و تکنولوژیک از یک کشور معمولی به پنجمین قدرت اقتصادی دنیا تبدیل شده است،
بدون اینکه سلاح اتمی داشته و یا کشورش را میلیتاریزه کرده باشد. و در مقابل،
الگوی کره شمالی که در یک توهم بزرگ بسر برده و در بدبختی و عقب ماندگی علمی
اقتصادی گرفتار بوده و در همان حال بمب اتمی خود را آزمایش می کند، برای مردم
ایران الگویی منفور و سیاه است.
آمریکائی ها حتی با تهدیدات توخالی خود برای حمله نظامی در چند سال اخیر،
همواره راه را برای ایجاد جو امنیتی و نظامی گری در ایران یاری نموده اند. آیا
ضرورتی نداشت که غربی ها در اجلاس سازمان ملل ذکری هم از نقض حقوق بشر
در ایران و جنایات ضد بشری بر علیه مردم ایران بنمایند؟
ظهور مردم معترض در خیابانها، که فارغ از رویاهای اتمی حکومتشان، بدنبال آزادی
و دموکراسی هستند، همه معادلات را بر هم زده است که می توان نشانه های آن را در
مذاکرات اخیر هسته ای و نرمش لحن دولت ایران وکوتاه آمدن از بخشی از غنی سازی

در خاک ایران و واکنش برخی از سران نظام به آن را نام برد .

مردم به این اعتقاد رسیده اند که این خاک ما است و ما ایرانیها می خواهیم ایران خودمان
را بهشت زندگی کنیم و حاضرند در این راه ایستادگی کرده و هزینه بدهند.
تحریم های بیشتر، بر علیه مردم ایران بوده و رنج ملت را افزونتر خواهد نمود و
سبب سقوط دولت نخواهد شد. هرگونه حمله نظامی به تأسیسات هسته ای، از سوی هر
کشوری، دموکراسی در ایران را دهها سال به عقب خواهد انداخت .

تنها راه نجات این است که ما خود را از بازی بین دولت ایران و قدرتهای بزرگ
بیرون کشیده و ابتکار عمل را بدست خود بگیریم. مردم ایران می توانند با گسترش
هر چه سریعتر موج آزادیخواهی خود، هم دولت و هم بازیگران بین المللی را به موضع
انفعال کشانیده و افکار عمومی دنیا را وادار نماید تا بجای پشتیبانی از تحریم
های فلج کننده، به خواست ملت ایران و دموکراسی و انسانبت احترام بگذارند

*"بازی اتمی"* بازی مردم ایران نیست،


*"
بازی اتمی"* بازی مردم ایران نیست، در دو طرف این میدان یکی دست اندر کاران
دولت قرار دارند که منافع سرشار اقتصادی دارند و طرف دیگر، کشورهایی هستند که
از این وضعیت سود سیاسی می برند.

موج سبز مردم ایران، بر علیه هر دو طرف این معادله است. مردم ایران
در جستجوی الگوی کره جنوبی هستند که طی 30 سال گذشته در سایه پیشرفتهای علمی
فنی و تکنولوژیک از یک کشور معمولی به پنجمین قدرت اقتصادی دنیا تبدیل شده است،
بدون اینکه سلاح اتمی داشته و یا کشورش را میلیتاریزه کرده باشد. و در مقابل،
الگوی کره شمالی که در یک توهم بزرگ بسر برده و در بدبختی و عقب ماندگی علمی
اقتصادی گرفتار بوده و در همان حال بمب اتمی خود را آزمایش می کند، برای مردم
ایران الگویی منفور و سیاه است.
آمریکائی ها حتی با تهدیدات توخالی خود برای حمله نظامی در چند سال اخیر،
همواره راه را برای ایجاد جو امنیتی و نظامی گری در ایران یاری نموده اند. آیا
ضرورتی نداشت که غربی ها در اجلاس سازمان ملل ذکری هم از نقض حقوق بشر
در ایران و جنایات ضد بشری بر علیه مردم ایران بنمایند؟
ظهور مردم معترض در خیابانها، که فارغ از رویاهای اتمی حکومتشان، بدنبال آزادی
و دموکراسی هستند، همه معادلات را بر هم زده است که می توان نشانه های آن را در
مذاکرات اخیر هسته ای و نرمش لحن دولت ایران وکوتاه آمدن از بخشی از غنی سازی

در خاک ایران و واکنش برخی از سران نظام به آن را نام برد .

مردم بهاین اعتقاد رسیده اند که این خاک ما است و ما ایرانیها می خواهیم ایران خودمان
را بهشت زندگی کنیم و حاضرند در این راه ایستادگی کرده و هزینه بدهند.
تحریم های بیشتر، بر علیه مردم ایران بوده و رنج ملت را افزونتر خواهد نمود و
سبب سقوط دولت نخواهد شد. هرگونه حمله نظامی به تأسیسات هسته ای، از سوی هر
کشوری، دموکراسی در ایران را دهها سال به عقب خواهد انداخت.
تنها راه نجات این است که ما خود را از بازی بین دولت ایران و قدرتهای بزرگ
بیرون کشیده و ابتکار عمل را بدست خود بگیریم. مردم ایران می توانند با گسترش
هر چه سریعتر موج آزادیخواهی خود، هم دولت و هم بازیگران بین المللی را به موضع
انفعال کشانیده و افکار عمومی دنیا را وادار نماید تا بجای پشتیبانی از تحریم
های فلج کننده، به خواست ملت ایران و دموکراسی و انسانبت احترام بگذارند


مسئولیت نسل جوان و آگاه، دانشجویان و دانش آموزان و همچنین روشنفکران و
متفکرین بسیار سنگین است، مام میهن دست یاری بسوی همه ما دراز کرده و به ما
یادآوری می کند که ما همه "فرزندان ایرانیم" و باید برای ایرانمان کاری بکنیم
قبل از آنکه خیلی دیر شده باشد

۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

دعای امروز

خداوندا : براي همسايه كه نان مرا ربود، نان !! براي عزيزاني كه قلب مرا شكستند، مهرباني !!
براي كساني كه روح مرا آزردند، بخشش !! و براي خويشتن خويش ، آگاهي و عشق مي طلبم
...

چند قانون کاربردی(قانون گاو ، قانون سگ و قوانین خر)


قانون گاو

گاو سرشو می‌اندازه پایین و کار خودشو انجام میده، کاری نداره کسی چی میگه! از شاخش هم استفاده نمی‌کنه، چون بهترین شاخ زن‌ها رفتن توی میدان گاو بازی و نابود شدند.

برای مثال شما قصد داری به عیادت کسی در بیمارستان بری، بهترین راه اینه که راه خودت را بگیری و مستقیم وارد بخش بشی و به کسی هم توجه نکنی، حالا مثلا اگر از نگهبان بپرسی که "الان ساعت ملاقات هست؟" یا این که "می‌تونم برم تو؟" اگر هیچ مشکلی هم وجود نداشته باشه، نگهبانه برای اینکه قدرت خودشو بهت نشون بده جلوت را می‌گیره. این قانون در جاهایی که قوانین مسخره و دست و پا گیر داره هم کاربرد داره، یعنی خیلی موانع قانونی (یا بهتر بگم سنگ اندازی‌ها) در مرحله آغازین کارها بیشتر جلوه می‌کنند، وقتی شما بی‌توجه به همه‌ آنها کارت را آغاز کردی، اکثر آنها خود به خود کنار می‌روند یا افراد مجبور میشن خودشونو با شما وقف بدن. در کل این قانون (قضیه) در جوامعی مثل جامعه ایران که فضولی در کار دیگران امری پسندیده‌ای محسوب می‌شود بسیار کاربرد دارد.

قانون سگ

سگی شما رو دنبال کرده و شما فقط یه قرص نان دارید، اگر کل نان را جلوش بندازید، زود می‌خوردش و بعدش به شما حمله می‌کنه، پس بهترین کار اینه که نان را تکه تکه بهش بدین تا زمانی که به جای امنی برسید.

مثلا می‌دانید که طرح یک پروژه یک ماه طول می‌کشه، اما اگر به کارفرما بگویید یک ماه، شاکی میشه و فحش میده، شایدم رفت و کار را داد به یکی دیگه، پس کار را در چند مرحله بهش تحویل می‌دهید. مثلا هفته اول سایت پلان، به همراه پلان اولیه، هفته دوم پلان نهایی و الا آخر! اینطوری طرف شاکی نمیشه که هیچ، کلی هم ذوق می‌کنه که تو جریان پیشرفت کار قرار داشته!

قوانین خر

قانون اول:

هرگاه خری در یک کنج مثلث و منبع غذا در کنج دیگری باشد، خر مورد نظر همیشه مسیری را طی میکند که از یک ضلع مثلث می‌گذرد.

نتیجه گیری: در دبیرستان می‌گفتند که این یعنی خر هم می‌فهمه که اون راه نزدیکتره، اما در اصل اینه که همیشه کوتاه‌ترین راه، بهترین راه نیست و فقط خر کوتاه‌ترین راه را انتخاب می کنه!

قانون دوم:

هرگاه خری در فاصله مساوی بین دو منبع غذایی قرار گرفته باشد. آنقدر بین انتخاب نزدیکترین منبع تردید می‌کند و به سمت هیچکدام نمی رود تا از گرسنگی بمیرد!

نتیجه گیری: خیلی وقت‌ها تصمیم گیری بین دو یا چند گزینه در نتیجه عمل تاثیر چندانی نمی‌گذارد، پس تا فرصت نگذشته سریعتر تصمیم‌گیری کنیم.

قانون سوم:

هرگاه در مسیری دو خر از روبرو (شاخ به شاخ) به یکدیگر برسند، و مسیر به قدری تنگ باشد که این دو باید کمی از وسط جاده کنار رفته، به دیگری راه بدهند تا بتوانند رد شوند، هیچکدام از خرها از جای خود تکان نمی‌خورند.

نتیجه گیری: خیلی وقت‌ها برای رسیدن به نتیجه مطلوب بایستی به طرف مقابل امتیاز بدهید، به بازی "بُرد ـ بُرد" بیاندیشیم، سیاستمدار باشیم، دور از جون و بلا نسبت شما، خر نباشیم!

۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه

چرا زنان سبز ...

حتماً بارها شنیده اید که حضور زنان در این جنبش بسیار پررنگ و چشمگیر است. چه چیزی دختران این سرزمین را به خیابان ها کشاند تا در کنار مردان آغازگر جنبشی سبز باشند؟

بخشی از خواسته زنان و دختران این مرز همانی است که همه از آن سخن می گویند؛ اما در این مجال می خواهم در مورد آن بخشی سخن بگویم که برای بسیاری از همنسلان من تبدیل به یک رویا، یک آرزو، یک امید شده است، امیدی که بارها و بارها از زبان دوستانم، دختران پاک این مرز و بوم شنیده ام: می شود روزی شاهد آزادی بدون در نظر گرفتن جنسیت مان باشیم؟ آیا روزی خواهد رسید که ملاک برخوردها انسانیت مان باشد؟

ما، این نسل پر درد و پر آه، این نسل که تا سر برآورد با انبوهی از بایدها و نبایدهایی که زاده ی اعتقادات، توهمات و تخیلات انسان هایی که تصمیم می گیرند تا دیگران عمل کنند، روبه رو گردید و زیر بار کوهی از تناقضات در حیرتم که چگونه رشد کرد، امروز خواهان حقیقتیم خواهان آزادی هستیم خواهان فضایی آزاد که به دور از هرگونه فشار و تلقینی خود تصمیم بگیریم که آیا می خواهیم دیندار باشیم یا نباشیم، آیا می خواهیم حجاب داشته باشیم یا نداشته باشیم، خود تصمیم بگیریم که چه می خواهیم.

آری، روزی با اعتماد به باور "تو" با قلبی صادق و پاک نماز خواندم و حجاب گرفتم و روز دگر با شکستن همه باورهایم، همه اندیشه ها و اعمالم را متزلزل یافتم و اینک "می خواهم" سر برآورم، همانند "جوانه ای سبز" رشد کنم، باورهایم را در آزادی بسازم و سرزمینم را با "باورهای سبزم" آباد کنم.

۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه

سپاه باید پشت مردم باشد اصل مردمند

سپاه باید پشت مردم باشد اصل مردمند ارتش هم باید پشت مردم باشد ارتش وسپاه باید بگویند جانم فدای مردم اگر بگوید جانم فدای رهبر انحراف است اصل مردمند رهبر هم جانش فدای مردم است ما همه برای مردمیم سپاه باید از حقوق مردم دفاع کند.پشتیبان مردم باشد.اگر بگوید جانم فدای رهبر که این میشود همان زمان شاه پس مردم برا ی چی انقلاب کردند

صحیفه نور جلد سوم پاراگراف132

۱۳۸۸ مهر ۲۶, یکشنبه

داستان تاريخي اعدام بابک خرمدين

روز قبل از اعدام،خليفه با بزرگان دربارش مشورت كرد كه چگونه بابك را درشهر بگرداند و به مردم نشان بدهد تا همه بتوانند وي را ببينند.

بنا بر نظر يكي از درباريان قرار برآن شد كه وي را سوار بر پيلي كرده در شهر بگردانند.

پيل را با حنا رنگ كردند و نقش و نگار برآن زدند؛ و بابك را در رختي زنانه و بسيارزننده و تحقيركننده برآن نشاندند و درشهر به گردش درآوردند.

پس ازآن مراسم اعدام بابك با سروصداي بسيار زياد با حضور شخص خليفه برفراز سكوي مخصوصي كه براي اين كار دربيرون شهر تهيه شده بود، برگزار شد.

براي آنكه همه‌ي مردم بشنوند كه اكنون دژخيم به بابك نزديك ميشود و دقايقي ديگر بابك اعدام خواهد شد، چندين جارچي در اطراف و اكناف با صداي بلند بانگ ميزدند نَوَد نَوَد اين اسمِ دژخيم بود و همه اورا ميشناختند .

ابن الجوزي مينويسد كه وقتي بابك را براي اعدام بردند خليفه دركنارش نشست و به او گفت: تو كه اينهمه استواري نشان ميدادي اكنون خواهيم ديد كه طاقتت دربرابر مرگ چند است!

بابك گفت: خواهيد ديد.

چون يك دست بابك را به شمشير زدند، بابك با خوني كه از بازويش فوران ميكرد صورتش را رنگين كرد. خليفه ازاوپرسيد: چرا چنين كردي؟ بابك گفت: وقتي دستهايم را قطع كنند خونهاي بدنم خارج ميشود و چهره‌ام زرد ميشود، و تو خواهي پنداشت كه رنگ رويم از ترسِ مرگ زرد شده است. چهره‌ام را خونين كردم تا زرديش ديده نشود .

به اين ترتيب دستها و پاهاي بابك را بريدند . چون بابك برزمين درغلتيد، خليفه دستور داد شكمش را بدرد... پس از ساعاتي كه اين حالت بربابك گذشت، دستور داد سرش را از تن جدا كند.

پس ازآن چوبه‌ي داري در ميدان شهر سامرا افراشتند و لاشه‌ي بابك را بردار زدند، و سرش را خليفه به خراسان فرستاد .

آخرين گفتار بابک ( به نوشته کتاب حماسه بابک اثر نادعلي همداني )

چنين بوده است :

تو اي معتصم خيال مکن که با کشتن من فرياد استقلال طلبي ايرانيان را خاموش خواهي کرد من لرزه اي بر ارکان حکومت عرب انداخته ام که دير يا زود آن را سرنگون خواهد نمود .

تو اکنون که مرا تکه تکه ميکني هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ايران ظهور خواهد کرد و قدرت پوشالي شما پاسداران جهل و ستم را از ميان بر خواهد داشت !

اين را بدان که ايراني هرگز زير بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بيگانگان را تحمل نخواهد کرد من درسي به جوانان ايران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد .

من مردانگي و درس مبارزه را به جوانان ايران آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشيرش را براي بريدن دست و پاهاي من تيز ميکند صدها ايراني با خون بجوش آمده آماده طغيان هستند مازيار هنوز مبارزه ميکند و صدها بابک و مازيار ديگر آماده اند تا مردانه برخيزند و ميهن گرامي را از دست متجاوزان و يوغ اعراب بدوي و مردم فريب برهانند .

روز اعدام بابک خرمدين و تکه تکه کردن بدنش در تاريخ 2 صفر سال 223 هجري قمري انجام گرفت که مسعودي در کتاب مشهور مروج الذهب اين تاريخ را براي ايرانيان بسيار مهم دانسته است اعدام بابك چنان واقعه‌ي مهمي تلقي شد كه محل اعدامش تا چند قرن ديگر بنام خشبه‌ي بابك يعني چوبه‌ي دار بابك در شهرِ سامرا كه در زمان اعدام بابك پايتخت دولت عباسي بود شهرت همگاني داشت و يكي از نقاط مهم و ديدني شهر تلقي ميشد

برادر بابك يعني آذين را نيز خليفه به بغداد فرستاد و به نايبش در بغداد دستور نوشت كه اورا مثل بابك اعدام كند.

طبري مينويسد كه وقتي دژخيمْ دستها و پاهاي برادر بابك را مي‌بُريد، او نه واكنشي از خودش بروز ميداد و نه فريادي برمي‌آورد. جسد اين مرد را نيز در بغداد بردار كردند.

(تاريخ ايران-دکتر خنجي)

معتصم خليفه عباسي، چنانکه نظام الملک در سياست نامه خود مي نويسد به شکرانه آنکه سه سردار مبارز ايراني، بابک ، مازيار وافشين رو که هر سه آنها به حيله اسير شده بودند به دار آويخته بود،مجلس ضيافتي ترتيب داده بود که در طول آن 3 بار پياپي مجلس را ترک گفت و هربار ساعتي بعد برمي گشت.

در بار سوم در پاسخ حاضران که جوياي علت اين غيبت ها شده بودند فاش کرد که در هر بار به يکي از دختران پدر کشته اين سه سردار تجاوز كرده است، و حاضران با او از اين بابت به نماز ايستادند و خداوند را شکر گفتند. (تولدي ديگر-شجاع الدين شفا).

داستان زاهد و گربه

اي خردمند عاقل و دانا قصه اي نغز و تازه بر خوانا

گربه اي لاغر و مفنگي و خرد رفت بهر شكار موشانا

از قضا راه به سوي مطبخ برد مطبخ زاهدي مسلمانا

ديد آن جا به آشپزخانه نعمت ايزدي فراوانا

يك طرف مرغ و ماهي و تيهو يك طرف شامي و فسنجانا

ته ديگي خورشت قيمه پلو توي تابه كباب بريانا

در تعجب ز مطبخ زاهد آن ز دنياي دون گريزانا

آن چه گفت از بهشت با مردم كرده در كنج خانه

انبانا زاهد ار سير شد كند تفسير سوره ي مائده به قرآنا

الغرض گربه ي گرسنه شكم تيز بنمود چنگ و دندانا

خيز برداشت سوي بوقلمون شيرجه روي مرغ بريانا

***

بعد ازآن صبح و عصر و شام و سحر رفت آن جا كه به سان مهمانا

زاهد از دست گربه در تشويش گربه در حق او دعا خوانا

تا كه طاقت زدست زاهد شد چاره اي كرد نامسلمانا

مكر انديشه كرد و دام نهاد گربه در دام زهد زندانا

التماسيد و لابه آغازید كاي مسلمان زاهد دانا

به عبايت قسم كه گه خورده ام گر غذاي تو خورده ام جانا

زاهد از حال او به رحم آمد چون كه ديدش پريش و گريانا

گفت این بار از تو می گذرم شرط آن که روی ز تهرانا

گر ببينم تو را دگر باره شوی از زندگی پشیمانا

مي نمايم حلال و مي خورمت به خداوند حي سبحانا

گربه اين قول باورش آمد لرزه افتاد بر تن و جانا

رفت بيرون زخانه ي زاهد خيس و آلوده كرده تنبانا

***

در رهش گربه اي جهان ديده پير و فرزانه و سخندانا

پيش آمد ز راه دلجویي كي فداي تو هم سر و جانا

چيست اين حالت پريشاني ؟ تو سلاله بري ز شيرانا

بچه ي گربه راز افشا كرد قصه از ابتدا به پايانا

گفت: ترسم كه بيندم زاهد در پس كوچه يا خيابانا

پس حلالم نموده ميل كند همچو مرغي به سيخ بريانا

گربه ي پير گفت:فرزندم از چه ترساني و هراسانا

دل قوي دار و خاطر آسوده بي خودي گشته اي پريشانا

كه حرام است گربه تا به ابد بهر شيخ و عوام و خاصانا

هر كسي غير از اين به تو گفته بوده فردي جهول و نادانا

يا كه مستي نموده گه خورده گه فراوان خورد مستانا

گربه ي مضطرب بسي خنديد زين سخن شاد گشت و خندانا

فارغ از هر بلا سوی مطبخ پشت پا زد به عهد و پیمانا

دلش آسوده خاطر از زاهد عهد با او به طاق نسيانا

***

بشنو از زاهد خدانشناس زير پا له نمود وجدانا

تله اي ساخت از نخ تسبيح دام گستر چو عنكبوتانا

از همان دام ها كه مي بافيد هر زمان از براي خلقانا

تا شبي تار و تيره چون دل شيخ گربه زنجير شد به زندانا

زاهد از شدت غضبناكي نعره اي زد چو شير غرانا

گفت با لحن دلخراش و مهیب گوش از نعره اش خراشانا

كه : نگفتم مگر نيا اين جا گر بيايي شوي پشيمانا

من نگفتم حلال مي كنمت بعد از آن مي كشم به دندانا

گربه خميازه اي كشيد و بگفت كه : تو هستي ز خالي بندانا

من حلال و حرام ميدانم حكم شرعي هميشه يكسانا

شد حرام خدا ، حرام ابد تا ابد هر زمان و دورانا

حاضرم با تو بحث فقه كنم اين من و اين تو ، گوي و ميدانا

زاهد اين گفته اش گران آمد گفت : اي فسقلي نادانا

تو به من شرع مي آموزي؟ گربه ي مردني ، مفنگانا

***

بعد از آنش درون گوني كرد سر گوني طناب پيچانا

رفت بيرون زشهر و آبادي راه كج كرد در بيابانا

يك دو روزي پياده ره پيمود گاه ورزيده ، گاه لنگانا

عاقبت خسته و گرسنه فتاد جان به لب ، لب رسيده بر جانا

در كيسه گشود و با گربه اين چنين گفت زاهد دانا

اينك اين ما و دشت لم يزرع نه غذا و نه آب و نه نانا

دل به مرگ از كجا رسد مددي كو خوراكي براي انسانا

حالي از بهر سد جوع حقير تو حلالي چو شير پستانا

شد ضروري اباحه ي محظور حكم حليت اكل ميتانا

فمن اضطر مخمصه برخواند لاجناح عليه گويانا

پاره ي سنگ را اجاقي كرد آتش از بوته ي مغيلانا

بركشيدش به سيخ و كرد كباب سر و دستان و سينه و رانا

خورد و آروغي از برايش زد بعد از آنش خلال دندانا

***

اين حديث از براي آن گفتم تا كنم حجت خود اعلانا

كه بترسيد و فاصله گيريد ز ابلهان دورو دو رنگانا

آن كه با ميل دل كند تفسير آيه هاي خدا به قرآنا

بلكه عبرت شود به گوش كسان از زن و مرد و خرد و پيرانا

قصه واگو نموده بنويسد شخص هالو درون ديوانا

***

پوزش از عالمان روحاني معذرت از عبيد زاكاني
شاعر : ناشناس

۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

آقای سجادی جنبش سبز مال زر خرید من و شما نیست که فلانی باشد و فلانی نباشد

در پاسخ به موضوع از رییس علی تا شنبه زاده آقای سجادی باید گفت : http://sokhand.blogspot.com/2009/10/blog-post_5786.html

جنبش سبز مال زر خرید من و شما و شنبه زاده و رییس علی دلواری و جهان آرا و دیگران نیست که فلانی باشد و فلانی نباشد جنبش سبز شامل همه افراد جامعه از زن و مرد و دکتر و ملا و رقاص و زاهد و روزنامه نگار و بی دین و ....... هست این جنبش انحصار طلب نیست و نباید مانند انقلاب 57 به تسخیر و انحصار عده ای خواص در آید . یادمان باشد در همان انقلاب 57 بودند کسانی که عرق می خوردند و شهر نو می رفتند و در تظاهرات ها هم بودند و بعد از انقلاب هم به جنگ رفتند و در راه وطن شهید هم شدند.بنابر این نباید از هم آکنون جنبش را به خودی و غیر خودی تقسیم کرد و نسبت به افراد تبعیض قایل شد.

داستان موسی و شبان نمونهای از این نوع برخوردها است بهتر است بجای نفی دیگران به این فکر کنیم که نقش ما از در جنبش چیست و چه باری از جنبش بر دوش ماست شاید نقش رقص وقر ایشان از اظهارات و عملکرد ما در فضای مجازی بسیار موثر تر باشد.

در ضمن بهتر است کمی اطلاعات خود را در فرهنگ و آیینهای سنتی بوشهر که رقص و همان قر کذایی جرئی از ان است تکمیل کنیم ورییس علی دلواری و شنبه زاده و هنر انان را نیز بیشتر بشناسیم ( مدرس ردیفهای موسیقی سنتی جنوب ایران در دانشگاههای کانادا و فرانسه) . و از اظهار نظر های شتابزده با حالتی از عصبانیت نیز دوری. کنیم

۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه

پروژه کنترل دانشجویان در دانشگاه شریف توسط بسیج دانشجویی

پس از این که رسما به بسیجیان دانشگاه ها تفهیم گردید که نقش بازوی اجرایی و سرکوبگر را به نیابت از نیروهای ضد شورش در دانشگاه ها بر عهده دارند، پروژه سرکوب و کنترل دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف به اجرا درآمد.
اولین نمونه از این کنترل ها، اجرای طرح پشتیبان-دانشجو است که در این طرح هرکدام از دانشجویاان ورودی جدید اسماً تحت راهنمایی یکی از دانشجویان ارشد دانشگاه و رسماً تحت کنترل و نظارت دانشجویان بسیجی قرار می گیرد. برای اجرای این طرح دوشنبه هفته گذشته مراسمی با حضور معاونت دانشچویی دانشگاه و بسیجیان در خوابگاه زنجان برگزار شد.
دومین طرح، تقسیم اتاق های خوابگاه میان دانشجویان می باشد که در این تقسیم در بین هر 3 تا 4 اتاق، یک اتاق با ترکیب بسیجیان دانشگاه به چشم می خورد.

اولین تجاوز

به دنبال اعمال و رفتار صورت گرفته در زندان کهریزک و پاره ای از زندانهایی که زیر نظر سازمان زندانها نبودند شاید برای بعضی ها این سوال پیش آید که اولین تجاوز نظام اسلامی به دختران معصوم این مرز و بوم کی و بدنبال چه واقعه ای هویدا گردید.

در سال 1358 قبل از انقلاب فرهنگی در دانشگاه، جمعی از دانشجویان دانشگاه خبری شاپور اهواز که اغلب جزو دانشجویان چپ بودند نسبت به شرایط بوجود آمده توسط نیروهای مذهبی و دستگیری عده ای از دوستانشان دست به اعتصاب زدند. علیرغم اینکه حاکم شرع وقت هر گونه اعتصاب در نظام جمهوری اسلامی را در حکم محاربه اعلام کرد، دانشجویان دانشگاه اهواز به اعتصاب چند روزه خود ادامه دادند. پس از دو روز و بدنبال حمله نیروهای امنیتی به جمع دانشجویان و دستگیری عده زیادی از آنها اعتصاب خاتمه یافت. پس از محاکمه دانشجویان چند تن از آنان به اعدام محکوم گردیدند که در میان آنان تعدادی دختر جوان نیز حضور داشتند. پس از اعدام دانشجویان معترض در زندان اهواز، زمانی که خانواده ها برای تحویل اجساد مراجعه کردند به خانواده هر دختر مبلغ 200 تومان بابت مهریه پرداخت گردید.

۱۳۸۸ مهر ۱۵, چهارشنبه

مرد خوشبخت


پادشاهی پس از اينكه بیمار شد گفت:
«نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی می دهم که بتواند مرا معالجه کند».
تمام آدم های دانا دور هم جمع شدند
تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد،
اما هیچ یک ندانست.
تنها یکی از مردان دانا گفت :
که فکر می کند می تواند شاه را معالجه کند.
اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید،
پیراهنش را بردارید
و تن شاه کنید،
شاه معالجه می شود.
شاه پیک هایش را برای پیدا کردن یک آدم خوشبخت فرستاد.
آن ها در سرتاسر مملکت سفر کردند
ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا کنند.
حتی یک نفر پیدا نشد که کاملا راضی باشد.
آن که ثروت داشت، بیمار بود.
آن که سالم بود در فقر دست و پا می زد،
یا اگر سالم و ثروتمند بود زن و زندگی بدی داشت.
یا اگر فرزندی داشت، فرزندانش بد بودند.
خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و شکایت کند.
آخرهای یک شب،
پسر شاه از کنار کلبه ای محقر و فقیرانه رد می شد
که شنید یک نفر دارد چیزهایی می گوید.
« شکر خدا که کارم را تمام کرده ام.
سیر و پر غذا خورده ام
و می توانم دراز بکشم
و بخوابم!
چه چیز دیگری می توانم بخواهم؟»
پسر شاه خوشحال شد
و دستور داد که پیراهن مرد را بگیرند
و پیش شاه بیاورند
و به مرد هم هر چقدر بخواهد بدهند.
پیک ها برای بیرون آوردن پیراهن مرد توی کلبه رفتند،
اما مرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که پیراهن نداشت

(۱۸۷۲)
لئو تولستوی