آل احمد براین باوربود که:
« هر جا روحانیت و روشنفکری زمان با هم دوش به دوش هم یا در پی هم می روند در مباررة اجتماعی بردی هست و پیشرفتی و قدمی به سوی تکامل و تحول » [۱] .
من نمی دانم منظور آل احمد از نهضت هائی که در نتیجه این ترکیب به پیروزی رسیده، کدام است ؟ولی خود او سپس فهرست وار به چند مورد از جمله « تحریم تنباکو»، « قضیه مشروطه » اشاره می کند وبه درستی همه را نهضت های مغلوب می شناسد. در اشاره به مشروطه اما از جمله مدعی می شود که « حاصل اصلی» آن « خلع ید از روحانیت » بود پس، و به این نتیجه می رسد که:
« گویا امروز حق داریم که نظر شیخ شهید نوری را صائب بدانیم که به مخالفت با مشروطه بر خاست و مخاطرات آن را برای روحانیت گوشزد کرد» ( همان ص ۶۳).
بدون این که بخواهم به وراسیدن دیدگاههای آل احمد بپردازم منظورم در این نوشتار وارسیدن گوشه هائی از دیدگاه روحانیت و به ویژه شیخ نوری است. به این تریتب و بطور غیر مستقیم دیدگاه آل احمد و دیگرانی که به اعتقاد من هم چون او، برای روحانیت تاریخچه ای مجعول از مبارزه بر علیه استعمار و استیداد ساخته اند نیز به محک کشیده خواهد شد. به یاد داشته باشیم که آل احمد از جمله نوشته است که :
« روحانیت تشییع به اعتبار دفاع از سنت نوعی قدرت مقاوم است در مقابل هجوم استعمار که قدم اول غارتش، غارت سنتی و فرهنگی هر محل است » ( همان ، ص ۳۲)
بد نیست به یاد داشته باشیم که در تآئید نظر آل احمد یکی دیگر از پژوهشگران معاصر ما مدعی شده است که « گناه بزرگتر شیخ فضل الله » این بود که در « جهت مشی سیاسی انگلستان» که از جمله« تلاشی وحدت نسبی جامعه ایرانی » بود حر کت نمی کرد.[۲] از قدرشناسی و تبلیغات جمهوری اسلامی نیزبه نفع شیخ نوری در این سالها بی خبر نیستیم. حتی به گفته آقای مکی چند ماهی از انقلاب نگذشته بود که آقای خمینی در ملاقاتی از او می پرسد « شما چرا راجع به مرحوم شیخ فضل الله چیزی نمی نویسید ؟» و او پاسخ می دهد که شیخ نوری « جهات مثبت داشته جهات منفی هم داشته و نویسنده اگر بی طرف باشد باید هر دو آنها را بنویسد » و بعد به پول گرفتن شیخ از شاه مستبد قاجار اشاره می کند و ادامه می دهد که « امام » اگرچه «حرفهایم را به دقت گوش کردند» ولی« چیزی نگفتند » [۳].
برای پرتوافکندن بر گوشه هائی از دیدگاه روحانیت و به خصوص برای آشنائی بیشتر با شیخ نوری به اختصار رسالة« حرمت مشروطه » نوشته شیخ نوری را وارسی می کنم. بگویم و بگذرم که به نظر دکتر زرگری نژاد این رساله « اصلی ترین و مهمترین منبع در باب تفکر مشروعه خواهان » است.[۴]مقدمه مفصل دکتر زرگری نژاد بر کتاب پرارزش « رسائل مشروطیت » اگرچه بسیار روشنگر است ولی همان کمبودهائی را دارد که خود او بر تحلیل های دیگران وارد دانسته است . یعنی، بی طرفانه نیست که در شرایط امروز ایران شاید قابل درک است. به گوشه هائی از این مقدمه باز خواهم گشت. همین جا پس این نکته را نیز بگویم که غرضم ارائه یک روایت تازه از مشروطیت نیست و از آن گذشته در کل در بارة شیخ نوری قصه و داستان تازه ای نیز ندارم. تنها نکته قابل اهمیت به نظر من این است که بر خلاف ادعای شماری از تاریخ نگاران مشروطه، شیخ از میان راه باز نگشت و در این راستا نه ادعای آل احمد درست است و نه ادعای آن دیگری که شیخ به خاطر حذف صفت « اسلامی» از مجلس« به دنبال مشروطه مشروعه» افتاده بود.[۵] شماری البته شیخ را به منفعت طلبی متهم کرده اند ولی دکتر زرگری نژاد در رد این اتهام از او و دیگر مشروعه طلبان به « احساس خطر شدید نسبت به مخدوش شدن ارزش های اسلامی » اعتقاد دارد که علت مساعدت و همکاری بین این جماعت و محمد علی شاه قاجار بود [۶]خواهم گفت چرا من با این نظر موافقتی ندارم. ولی جالب است که خود او در این مقدمه از شیخ نوری نقل کرده است که در توجیه عدم همکاری خویش با خواسته های دیگر روحانیون دراعتراض به تبعید حاج میرزا رضای مجتهد گفته بود :
« … ما اهالی ایران شاه لازم داریم. عین الدوله لازم داریم. چوب و فلک و میر غضب لازم داریم. ملا و غیر ملا، سید و غیر سید باید در اطاعت حاکم و شاه باشند.. » [۷]
و این در حالیست که خود نویسنده در ذکر سوابق اندیشه مشروعه خواهی، حتی از ملکم خان استفاده می کند تا نشان بدهد که مطابق « مذهب شیعه » سلطنت « خلاف اصول اسلام» و شاه هم « غاصب » است.[۸] می خواهم بر این نکته تاکید کنم که اگرچه ممکن است « شریعت خواهی و شریعت پناهی » پوشش مناسبی برای ضدیت با مشروطه طلبی بوده باشد و یا در شرایط حاکم بر ایران امروز چنین ادعای عافیت طلبانه ای با نگرش حاکم بر جامعه جور در بیاید، ولی برای روشن شدن واقعیت قضایا باید از ظواهر فراتر رفت. قضیه کمی پیچیده می شود وقتی در نظر می گیریم که خود شیخ در یکی از « لوایح» خویش به روشنی می نویسد که ادعای این که او « منکر مجلس شورای ملی می باشند، دروغ است، دروغ» و کمی بعد می خوانیم در مجلسی « قرآن بیرون آورده و قسمهای غلاظ و شداد یاد کردند» که « ایها الناس: من بهیچ وجه منکر مجلس شورای ملی نیستم».[۹] یعنی یا باید پذیرفت که این روحانی برجسته در موارد مکرر، حتی با سوگند به قرآن دروغ می گفته است که در آن صورت تکلیف شریعت پناهی اش کمی ناروشن می شود و یا باید پذیرفت که شریعت خواهی به واقع ترفندی بوده است برای حفظ وحراست امتیازات این دنیائی و احتمالا بی ربط به مقوله « احساس خطر شدید نسبت به مخدوش شدن ارزش های اسلامی» . چه چیزی بیشتر از سوگند دروغ یک روحانی برجسته به قرآن ارزش های اسلامی را در جامعه اسلام زده ایران مخدوش خواهد کرد؟
این نیز به ذکر می ارزد که در کنار هزار و یک ایراد دیگر که به شماری خواهم پرداخت، شیخ در اعتراض به ناظم الاسلام کرمانی می گوید:
« نمی دانید در دولت مشروطه اگر من بخواهم روزنه و سوراخ این اطاق را متعدد نمایم باید مالیات بدهم و اگر یک سوراخ را دو سوراخ کنم، باید مالیات بدهم…»[۱۰]
و یا در رساله دیگری از مشروعه طلبان می خوانیم که باز در کنار هزار و یک ایراد مربوط و نامربوط، رساله نویس نه فقط « گرفتن گمرگ » را « خلاف شرع » می داند که « موقوف داشتن تیول» و « نرخ گذاری بر روی اجناس» و « سرشماری آدم و حیوان » را.[۱۱] اگرچه می توان همه چیز را به همه چیز وصل کرد و از این میان نیز دل نگرانی از دست رفتن « ارزش های اسلامی» را بیرون کشید، ولی من بر آنم که این مسائل و نکته ها نشانگر جهت گیری مشخص طبقاتی هستند تا این که بیانگر ترس و واهمه ناشی از از دست رفتن ارزش های اسلامی باشند. باری، مرور مختصرما از رساله شیخ نشان می دهد که موارد اختلاف بسی عمیق تر و ریشه دار از این ترس وواهمه بودند.
رساله حرمت مشروطه پاسخی است که شیخ به دو سئوال مطرح شده از سوی مقلدان خویش نوشته است ولی از همان آغاز از مشروطه تحت عناوینی چون « فتنه بزرگ آخرالزمان » نام می برد و آن را « غلبه اهل فساد و هیجان فتنه های جهان سوز اهل عناد » می خواند و بدیهی است که برای خویش نیز وظیفه دفاع از «کلمة حقة اسلامیه » را قائل می شود. « جهات فساد » به گفتة شیخ البته بسیار گسترده بود که باید موضوع رساله های متعدد باشد . منشاء مشروطیت و یا به قول شیخ « این فتنه » « فرق جدیده وطبیعی مشربها» بودند که از ِ« همسایه ها » اکتساب نمودند. البته از « عدل » سخن گفتند که جذاب بود و اما طولی نکشید که از «کلمات موهمه » سخن گفتند و جالب است، « بنای انتخاب وکلاء و مبعوثین و اعتماد بر اکثریت آراء گذاشتند». این اشاره روشنگر دو نکته به هم پیوسته است. روحانی برجسته شیعه به قرآن سوگند دروغ می خورد و بعلاوه، همین نکته به گمان من روشن می کند که ضدیت شیخ نه با مجلس « غیر اسلامی » بلکه با نفس انتخابات و مجلس داشتن بود و خودش نیز به همین نکته تصریح دارد که« رفته رفته بنای نظامنامه و قانون نویسی شد» . و بسیار هم حق به جانب می پرسد که اگر ضلالتی نمی خواهند بکنند، « وکالت چه معنی دارد؟». بطور کلی دودسته امور را به رسمیت می شناسد. « مطالب عرفیه » که برای آنها« این ترتیبات دینیه لازم نیست» و « امور شرعیه عامه » که این امر هم راجع به« ولایت است نه وکالت » . ولایت هم که تکلیفش روشن است که « با فقها و مجتهدین است نه فلان بقال یا بزاز» . از آن گذشته، « اعتبار به اکثریت آراء» به مذهب امامیه غلط است. چون در کنار هزار و یک نکته باریکتر از مو، در عین حال « قانون نویسی چه معنی دارد؟» قانون ما « همان اسلام » است.
با این همه، ولی قانون اساسی نوشته می شود و به گفته شیخ « چون دیدم این طور است…. ماده نظارت مجتهدین در هر عصر، برای تمیز آرای هیات مجتمعه اظهار شد» که درست می گوید، یعنی این ماده کذائی در قانون اساسی عمدتا دست پخت شیخ و پیروان او بود.
با این همه بر خلاف ادعای تاریخ نویسان ، شیخ اگرچه در زیر علم اسلام خواهی است که با سلطان مستبد قاجار هم سنگر می شود ولی اگر درست است که از سوئی « ولایت با فقها و محتهدین است» و اگر « قانون ما همان اسلام است » پس شاه مستبد قاجار در این میان چه کاره بود که این همه مورد حمایت شیخ قرار می گیرد ؟ تازه شیخ نوری سنگ تمام می گذارد، از « یورش » مشروطه گران به« سلطان اسلام » [ محمد علی شاه قاجار] و « اسائه ادب » به وی شکوه می کند و این دروغ بزرگ را می گوید که « سلطان اسلام » در همة « این تهاجمات ساکت و محتسب بود»، تا بدان حد که « عقلای کشورها » از صبر و تحمل او شگفت زده بودند و حتی وقتی که اساته ادب به سلطان اسلام به نهایت درجه رسید، « دراین حال فرمان خدا بر هلاک ایشان تعلق گرفت » و « خداوند حیلة ایشان را نابود کرد و سلطان عادل در حق آنان کاری کرد که در بارة اصحاب فیل انجام شد». ناگفته روشن است که منظور شیخ از نقش « خداوند» و اصحاب فیل به واقع بمباران مجلس است بوسیلة لیاخف و قزاق ها که با روایت قرآن در بارة سپاه ابرهه و سنگهای ابابیل مقایسه شده است . با روایاتی که پژوهندگانی چون ترکمان و زرگری نژاد از « شریعت پناهی » شیخ نوری می گویند، این داستان « سلطان اسلام » دیگر چه صیغه ایست، نمی دانم . در همین راستا، به نکاتی پیش پا افتاده چون « عادل خواندن » محمد علی شاه قاجار نمی پردازم ولی مسئله این است که شیخ نوری در برخورد به مشروطه و سیاست در ایران چند مشکل اساسی داشت و این مشکلات بر خلاف ادعای آل احمد ربطی به استعمار ستیزی او و یا روحانیت بطور کلی ندارد. شیخ ضدیتی اساسی دارد با دگرگونی و تحول در جامعة ایران و دلیل اصلی اش به گمان من این است که به قول معروف بر خر مراد سوار است و می خواهد هم چنان سوار بماند. روایت ضدیت شیخ با تلاشی ایران هم درست نیست و یا بهتر گفته باشم سندی در اثباتش نداریم. به عبارت دیگر، شیخ بیش از آنکه خواهان تغییرو یاتحولی در ساختار سیاسی ایران باشد، نگران حفظ همان چیزی است که بود و این است که به اعتقاد من ، شیخ را به صورت نظریه پرداز استبداد آسیائی حاکم بر ایران دگرسان می کند و یکی از خصلت های این نظام حکومتی، حاکمیت مطلقه استبداد دوگانه وتوام شاه و مذهب بر جامعه است. به همین خاطر نیز هست که شیخ نوری با قانونمند شدن کارها در ایران میانه ندارد و در این نکته هم، به گمان من ، ابهامی نیست. چون با قانونمند شدن کارها راه خودکامگی شاه، ملاها و روحانیت و دیگران سد می شود. به گفتة شیخ « قانون اساسی و اعتبار به اکثریت آراء » حتی در مواردی که با مواضع اسلامی تبانیتی ندارد « چون بر وجه قانون التزام شده » به عنوان « بدعت در دین » « حرام تشریعی » است. یعنی، در « شریعت اسلامی » حرام است. شیخ مدعی است که نه فقط وضع قانون با شریعت نمی خواند بلکه « اجرای قانون » ، یعنی تعیین جزاء برای کسانی که قانون شکنی می کنند نیز « حرام است ». و اما به واقع، نه این که شیخ به راستی قانون » نخواهد، بلکه « قانون گزاری » را برای خویش و همانندان خویش می خواهد که هر آن گونه که می پسندند زندگی و جان و مال مردم را در اختیار بگیرند. در همین خصوص به اجرای قانون در بارة قاتلان یک زردشتی به بهانه « نقض قانون قصاص اسلامی » اعتراض می کند. گذشته از این مورد اعتراض شیخ نوری بر آن است که قصد این جماعت « برداشتن کند و زنجیر شریعت از مردم بی باک و ناپاک است » که هر چه بتوانند در اعلانات و روزنامجات « بگویند و بنویسند و به طبع برسانند». به قول شیخ نوری « مادة دیگر که در این ضلالت نامه است آزادی قلم و آزادی مطبوعات است». اگر چه همان قوانین داستان گله گشاد« کتب ضلال »را برای مداخله « معلمان اخلاقی » جامعه در امور چاپ و ممیزی باز گذاره بودند و بطور مستقیم ممیزی در این نوع کتا بها را اجازه می دادند ولی جناب شیخ به این وضع هم راضی نبود و ضدیتی پردامنه تر و عمیق تر داشت. والعجب که در دیگر موارد، به غیر از « کتب ضلال و مواد مضره به دین مبین» « منع از ممیزی شد» و حال آن که « نهی از منکر از اصول عملیات است». و بی پرده سخن می گوید که ای « مسلمان برادر » هر آنچه که کرده اند و می کنند و به قول شیخ « تمام این مزخرفات و خرافات» برای هدم اساس دین و « اضمحلال شریعت» سید المرسلین است که « دزدان دین داخل شدند و تمام هم آنها به بردن دین و هلاک اهل آن بود».
دیدگاه شیخ نوری به عنوان یکی از برجسته ترین سخن گویان شریعت در ایران علاوه بر ابعاد ضدیت با قانون و آزادی، یک بعد دیگر نیز دارد. شیخ با برابری نیز به همان مقدار میانه ندارد. به شیوه اشاره شیخ بنگرید:
« یکی از مواد آن ضلالت نامه این است که افراد مملکت متساولی الحقونند» [ تاکید را افزوده ام ].
« ضلالت نامه» هم عنوانی است که شیخ نوری به متمم قانون اساسی داده است و بعد اشاره می کند به موارد متعددی از تبعیض در اسلام و بعد حق به جانب می پرسد « ای برادر دینی، اسلامی که این قدر تفاوت [می] گذارد بین موضوعات مختلفه در احکام چگونه می شود گفت که [معتقد به ] مساوات است » . و جالب است ادعای مساوات طلبی را نشانه آن می داند که کسی انگار می خواهد « دکانی در مقابل صاحب شرع باز کند». قانون طلبان را بدون این که صحبتی از قوانین اسلامی ویا غیر اسلامی باشد بدون هیچ پرده پوشی « ملحد » می خواند، چون به گفته این روحانی مجتهد، در اسلام « مساوات ممکن نیست » و اگر کسی بخواهد مخالف اسلام عمل کند که نمی شود چون هر آنچه « مخالف اسلام » باشد« قانونیت پیدا نمی کند ». تازه طلبکار هم می شود. « ای بی شرف، ای بی غیرت، ببین صاحب شرع برای این که تو منتحل به اسلامی ، برای توشرف مقرر فرموده و امتیاز داد تورا، و تو خودت از خودت سلب امتیاز می کنی» و می گوئی « من باید با مجوس و ارمنی ویهودی برادر و برابر باشم ». و با اشاراتی به این روایت مجددا مخالفان احتمالی خود را ، در واقع مدافعان مشروطه را مخاطب قرار داده و عمده ترین اتهام خویش را تکرار می کند« ای بی دین، تومی خواهی بدعتی تازه در دین بگذاری و تغییر بدهی [دین را]. اگرچه همگان را با چماق بدعت گذاری در شریعت می کوبد ولی معلوم نیست بر اساس کدام احکام قرآنی و یا احادیث دیگر مدعی می شود که « فی الحقیقه سلطنت قوة اجرائیه احکام اسلام است». پرسش این است که اگر این طوریست پس، حضرات فقها دیگر چه کاره اند و ادعای « ولایت فقها و محتهدین» چه می شود؟ و اما خواهیم دید که این « بدعت گذاری» شیخ نیز ابهامی ندارد. مباحثی که در خصوص « عدل » مطرح می کند به وضوح سفسطه آلود است یعنی مدعی است که هر کس از گسترش عدل در این جهان سخن یگوید این سخن به این معنی است که به مبداء و معاد کم اعتقاد تر شده است و « از شرایع مقدسة آسمانی و از عقول ناقصه ترتیبی دادند و نام قانون بر آن گذاردند و رفتند زیر بار آن» و با همین استدلال است که مجددا به « مسلمان ومسلمان زاده » رو می کند که «قدر نعمت الهی را نمی دانی » و آیا شایسته است که دست « از این راه مستقیم برداریم و متاسی شویم به مردمان ناقص العقل». و مشروطه طلبان را متهم می کند که می خواستند « رفع حجاب » از زنان نمایند که این روایت را در نوشته دیگری ندیده و نخوانده ایم و بعید نیست شیخ نوری این نکته را برا ی تحریک احساسات پیروان خویش در آورده باشد. و جمع بندی می کند که غرض از این رساله این بود که « برادران دینی » بدانند و بفهمند « اندکی از خیالات فاسده و نیات سوء و گفتار و کردار این شیاطین انسی را که دیگر گوش به این کلمات دل فریب ومزخرفات دین سوز ندهند» و ادامه می دهد و یک سره طرفداران مشروطه را « مردمان فاسد العقیده و فاسد العمل» می خواند و آنها را از « سنخ خوارج» می شناسد و حتی تاریخ دوساله مشروطه را معادل می داند با روایاتی که در شیعه گری از شرایط «ظهور امام عصر» گفته می شود .
با تقسیم سه گانه قوا هم موافق نیست و به خصوص به قوه مقننه می تازد که« این بدعت و ضلالت محض است » زیرا در اسلام بر احدی جایز نیست « تقنین و جعل حکم » و اسلام ، به اعتقاد شیخ نوری، « ناتمامی ندارد که کسی او را تمام کند ».
خلاصه کلام ، این که « قانون مشروطه » با « دین اسلام ….. منافی است » و به اعتقاد جناب شیخ « ممکن نیست که مملکت اسلامی درتحت قانون مشروطگی بیاید، مگر به رفع ید از اسلام» و این شاه بیت دیدگاه های شیخ نوری است که اگر کسی از مسلمین سعی در این باب نماید که ما مسلمانان مشروطه شویم ، این « سعی و اقدام در اضمحلال دین است» و از آن مهمتر « چنین آدمی مرتد است و احکام اربعه مرتد براو جاری است»[۱۲] و متن رساله با دعا به جان محمد علی شاه خاتمه می یابد.
جمع بندی و نتیجه گیری :
با آنچه در صفحات قبل آمد، شیخ نوری بیشتر از آنچه شریعت خواه بوده باشد وبه گفته زرگری نژاد « رسالت محافظت از ارزش های دینی» اورا به دشمنی به مشروطیت کشانده باشد، به گمان من، برجسته ترین ایده پرداز استبداد آسیائی حاکم بر ایران بود. یعنی او بر خلاف دیگر اندیشمندان تشییع نه فقط بین سلطنت و باورهای مذهبی خویش تناقضی نمی بیند، بلکه به روشنی مبلغ « ولایت دوگانه » است. « ولایت دینی» که از آن او و همانندان اوست و « ولایت سیاسی» که در کف کفایت « اعلیحضرت قدرقدرت»به صورت « سلطنت» به عنوان « قوه اجرائیه احکام اسلام» نمایانگر می شود. و به همین خاطر هم هست که شیخ می گوید « اگر بخواهند بسط عدالت بشود، باید تقویت به این دو فرقه بشود». یعنی، راه حل شیخ نوری برای « بسط عدل»درجامعه تقویت این استبداد دو گانه است و از همین جا، علت مشروطه ستیزی شیخ و دیگر مشروعه طلبان آشکار می شود. اگر چه با فریاد وااسلاما به میدان می آیند، ولی به روی قانونمند شدن امور، لغو تیول، کنترل قیمت ها شمشیر می کشند. واقعیت این است که مشروطه هر عیب و ایرادی که داشت کوششی بود برای تضعیف این استبداد دو گانه و از همین رو هم بود که مشروعه طلبان تا انهدام اساس آن بیکار ننشستند . و به اشاره می گذرم که در مقطعی دیگر، باز حاملان همین نگرش اند که با ضدیت با جمهوری طلبی در ایران زمینه ساز قدرت گرفتن استبداد رضا خانی می شوند که روایت آن داستان می ماند برای فرصتی دیگر.
[۱] جلال آل احمد : در خدمت و خیانت روشنفکران، تهران ۱۳۵۷، جلد ۲، ص ۵۲
[۲] محمد ترکمان : ” نظارت مجتهدین طراز اول: سیر تطور اصل دوم متمم قانون اساسی در دورة اول تقنیه ، در، تاریخ معاصر، جلد اول، تهران ، ۱۳۶۸، ص ۳۳
[۳] حسین مکی : گفتگو .. در، تاریخ معاصرایران ، دورة جدید، شماره ۱، تهران، ۱۳۷۶، ص ۸۶-۱۸۵٫ اگر عمر و حوصله ای باشد در نوشتار دیگری نشان خواهم داد که آقای مکی در همین مصاحبه در مورد مصدق فقید به این ادعای خویش وفادار نماندند واز آن مهمتر در بارة نقش خویش درسلسله حوادثی که به سرنگونی مصدق منجر شد نکته های باریکتر از موئی را مطرح کرده اند.
[۴] غلامحسین زرگری نژاد : رسائل مشروطیت ، تهران،۱۳۷۴، ص ۱۴۹
[۵] جلال الدین مدنی : تاریخ سیاسی معاصر ایران، تهران ۱۳۶۱ ، جلد اول ، ص ۵۶
[۶] غلامحسین زرگری نژاد : رسائل مشروطیت ، تهران،۱۳۷۴، ص ۳۹
[۷] همان، ص ۱۶
[۸] همان، ص ۵۶
[۹] به نقل از همان، ص ۲۴
[۱۰] به نقل از همان، ص ۱۶
[۱۱] برای اطلاعات بیشتر بنگرید به:محمد حسین بن علی اکبر تبریزی: کشف المراد من المشروطه و الاستبداد، در، « رسائل مشروطیت »، همان، صص ۱۴۶-۱۱۳
[۱۲] برای متن کامل « رسالة حرمت مشروطه » بنگرید به : غلامحسین زرگری نژاد : رسائل مشروطیت ، تهران،۱۳۷۴، صفحات ۱۶۷-۱۵۱، همه آنچه که در این نوشته نقل شده از این منبع و از این صفحات آمده است.
http://niaak1.blogspot.com/
۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه
شیخ فضل الله نوری از تحریف توسط صدا وسیما تا واقعیت تاریخی(احمد سیف)
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر