۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

خاویار خزر ,طلایی که با بی تدبیری دولت نهم و دهم در انبار شیلات در حال گندیدن است

خاویار به همراه فرش و زعفران یکی از مشخصه های ایران در سراسر دنیا به شمار می آید. خاویار ایران از دیرباز در سراسر دنیا بدلیل مرغوبیت و عرضه گسترده بعنوان یکی از کالاهای است که به نوعی معرف ایران می باشد. میزان صادرات این کالا در سالهای دور در حدود 200 الی 300 تن در سال بود اما در دهه های اخیر بدلیل صید بی رویه ماهی های خاویار در روسیه، آذربایجان و سایر کشورهای شمالی این گونه ماهی ها در معرض خطر انقراض قرار گرفتند. این امر باعث گردید که انجمن حمایت از آبزیان در حال انقراض در سازمان ملل جهت حراست از این میراث جهانی هر ساله میزان مجاز صید این نوع ماهی و میزان صادرات محصول خاویار کشورهای حاشیه خزر را اعلام دارد که این رقم از سال 75 به بعد مطابق با استانداردهای جهانی هر ساله کاهش یافته و سهمیه ایران از صادرات این محصول به 50 تن در سال 83 رسید.

در سال 84 بدنبال سیاستهای دولت نهم در استفاده از نیروهای جوان و بی تجربه و جایگزینی مدیرانی که کاملاً همسو و در خدمت این دولت باشند، مدیریت سازمان شیلات به یکی از اعضای ستاد انتخاباتی آقای احمدی نژاد سپرده شد و نیروهای باسابقه این سازمان بازخرید و یا به گونه ای کنار گذاشته شدند و تعدادی کارشناس بی تجربه جایگزین ایشان گردیدند. بدین ترتیب پشتیبانی فنی و علمی از صنعت خاویار کشور روزبروز تضعیف گردید بطوریکه در سال 87 عملاً ایران در جهت جلب و تآمین نظر انجمن حمایت از آبزیان در حال انقراض ناتوان ماند که این امر منجر شد که ایران طی یک سال و نیم گذشته مجوز صادرات این محصول را به اروپا و آمریکا از دست دهد.

لازم به ذکر است که از سال 84 تاکنون بدلیل عدم امکان صید علمی و شکست طرحهای تحقیقاتی و عدم حفاظت علمی از این ذخیره باارزش، میزان صادرات این محصول از 50 تن به 20 تن، 10 تن و در سال 87 به رقم تأسف برانگیز 5 تن رسید.و همزمان مجوز صادرات خاویار ایران از دریای خزر باطل گردید و تاکنون سازمان مادر تخصصی شیلات موفق به بازپس گرفتن این مجوز نگردیده است. این در حالیست که کشورهای روسیه و آذربایجان با در اختیار داشتن حق صادرات و نیز فراهم نمودن بازار داخلی برای این محصول هر ساله میزان برداشت خاویار خود را از دریای خزر افزایش داده و بدین ترتیب از سهم برداشت ایران می کاهند.

در ادامه خبری که بسیار باعث تأسف گردید اینست که امسال در فصل صید حدود 4 تن خاویار از دریای خزر حاصل گردید که بدلیل عدم امکان صادرات و نیز نبود تقاضا در بازار داخل بعلت قیمت بسیار بالای آن (بیش از 3 میلیون بابت هر کیلو) در انبار شیلات در حال فاسد شدن می باشد.

البته کشور اسپانیا در چند سال اخیر با انتقال چندین ماهی خاویاری از دریای خزر به سواحل مدیترانه و پرورش علمی و منطبق با استانداردهای جهانی توانسته است جای بازار صادراتی ایران را در اروپا تسخیر کند و همچنین کشور چین امسال برای اولین بار بدنبال استخدام کارشناسان خبره ایرانی (که توسط مدیریت دولت نهم بازخرید شده اند) و راه اندازی استخرهای پرورش ماهی خاویاری موفق به تولید و صادرات حدود 30 تن خاویار در سال 2009 گردید.

در پایان لازم به ذکر است که انتصاب مدیر روابط عمومی یکی از شرکتهای زیر مجموعه شیلات به ریاست شرکت مادر تخصصی با 3 سال سابقه قبلی مدیریت بعنوان متولی پرورش و صید خاویار ایران به مدت 5 سال ( بخاطر سابقه عضویت در ستاد انتخاباتی آقای احمدی نژاد در سال 1384 در استان مازندران)و کنار گذاشتن و بازخرید کارشناسان خبره و باتجربه و جایگزینی با کارشناسان جوان و بی تجربه در این امور(عموما با تخصص دامپروری و کشاورزی ) این صنعت را به این روز رسانده است .

آخرین خبر اینکه در هفته پیش پس از 5 سال مدیریت نادرست و بدنبال فاجعه بوجود آمده در صنعت خاویار کشور , مدیر مربوطه بر کنار و مدیر عامل سابق شرکت نیشکر هفت تپه (بدنبال ورشکست شدن صنعت نیشکر کشور ) بدون داشتن سابقه مدیریتی در صنعت شیلات توسط آقای علی آبادی (رییس جدید سازمان شیلات کشور ) به مدیریت شرکت مادر تخصصی کشور منصوب گردید.

حال باید در چند سال آینده شاهد عملکرد و اثر این تیم مدیریتی جدید که تجربه چندانی در صنعت شیلات و خاویار ندارد باشیم .

۱۳۸۸ اسفند ۴, سه‌شنبه

نا امنی در اتوبان تهران کرج در روز روشن

چند روز پيش هنگام عبور از خروجي پارك چيتگر در اتوبان تهران كرج به سمت جاده مخصوص درست دور ميدان چيتگر ( جنب اتوبان كرج) يه پسر جوان به ماشينم نزديك شد و خود را به آينه ماشينم زد. سرعت من خيلي كم بود و مطمئن بودم هيچ ضربه اي به او وارد نشده. با اينحال كمي جلوتر ترمز كردم و از آينه نگاه كردم . يكهو ديدم يك پرايد با سرعت به طرف من ميآد. پرايد جلو ماشين من پيچيد و يك مرد خيلي درشت هيكل ازش پياده شد و گفت فلان فلان شده زدي به جوان مردم داري در ميري .

گفتم من بهش نزدم اون خودش رو به من زد به هر حال ميبرمش دكتر . اون جوان هم ديگه به ما رسيده بود اون مرد به راننده پرايد گفت تو برو و خودش به همراه يه نفر ديگه و جوان حادثه ديده سوار ماشين من شدند و گفتند توي همين چيتگر يه درمونگاه هست. به سمت داخل چيتگر دور زدم. حدود 100 متر تو بلوار اصلي كه جلو رفتيم مرده يه خيابون فرعي رو نشونم داد و گفت كه بپيچم.

وضعيت خيلي مشكوك بود خيلي ترسيده بودم. براي همين به طرف اتوبان دور زدم . مرده عصباني شد و گفت مگه نگفتم بپيچ تو اين خيابون . گفتم شما ميخوايد بريم دكتر من خودم دكتر آشنا سراغ دارم ميبرم. گفت خيلي زبون درازي ميكني. كيفم رو ازم گرفت و 170000 تومان پولي كه داشتم رو ورداشت و كيف رو به طرفم پرت كرد و پياده شدند و رفتند.

به 110 زنگ زدم و موضوع رو گفتم. چند روز بعد از 110 تماس گرفتند و مشخصات دزدها رو خواستند پرسيدم دستگيرشون كردين گفتند نه. امروز يه خانمي رو تو همون جايي كه شما آدرس داديد پولاش رو گرفتند و خودش رو هم خفه كردن و انداختن همونجا.

اين اتفاق براي يكي از مهندسینی كه با ایران خودرو همكاري دارند همين هفته گذشته پيش اومده و نقل قول مستقيم از خودش بود كه برام تعريف كرد.

۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه

شیخ فضل الله نوری از تحریف توسط صدا وسیما تا واقعیت تاریخی(احمد سیف)

آل احمد براین باوربود که:
« هر جا روحانیت و روشنفکری زمان با هم دوش به دوش هم یا در پی هم می روند در مباررة اجتماعی بردی هست و پیشرفتی و قدمی به سوی تکامل و تحول » [۱
] .
من نمی دانم منظور آل احمد از نهضت هائی که در نتیجه این ترکیب به پیروزی رسیده، کدام است ؟ولی خود او سپس فهرست وار به چند مورد از جمله « تحریم تنباکو»، « قضیه مشروطه » اشاره می کند وبه درستی همه را نهضت های مغلوب می شناسد. در اشاره به مشروطه اما از جمله مدعی می شود که « حاصل اصلی» آن
« خلع ید از روحانیت » بود پس، و به این نتیجه می رسد که:
« گویا امروز حق داریم که نظر شیخ شهید نوری را صائب بدانیم که به مخالفت با مشروطه بر خاست و مخاطرات آن را برای روحانیت گوشزد کرد» ( همان ص ۶۳
).
بدون این که بخواهم به وراسیدن دیدگاههای آل احمد بپردازم منظورم در این نوشتار وارسیدن گوشه هائی از دیدگاه روحانیت و به ویژه شیخ نوری است. به این تریتب و بطور غیر مستقیم دیدگاه آل احمد و دیگرانی که به اعتقاد من هم چون او، برای روحانیت تاریخچه ای مجعول از مبارزه بر علیه استعمار و استیداد ساخته اند نیز به محک کشیده خواهد شد. به یاد داشته باشیم که آل احمد از جمله نوشته است که
:
« روحانیت تشییع به اعتبار دفاع از سنت نوعی قدرت مقاوم است در مقابل هجوم استعمار که قدم اول غارتش، غارت سنتی و فرهنگی هر محل است » ( همان ، ص ۳۲
)
بد نیست به یاد داشته باشیم که در تآئید نظر آل احمد یکی دیگر از پژوهشگران معاصر ما مدعی شده است که « گناه بزرگتر شیخ فضل الله » این بود که در « جهت مشی سیاسی انگلستان» که از جمله« تلاشی وحدت نسبی جامعه ایرانی » بود حر کت نمی کرد.[۲] از قدرشناسی و تبلیغات جمهوری اسلامی نیزبه نفع شیخ نوری در این سالها بی خبر نیستیم. حتی به گفته آقای مکی چند ماهی از انقلاب نگذشته بود که آقای خمینی در ملاقاتی از او می پرسد « شما چرا راجع به مرحوم شیخ فضل الله چیزی نمی نویسید ؟» و او پاسخ می دهد که شیخ نوری « جهات مثبت داشته جهات منفی هم داشته و نویسنده اگر بی طرف باشد باید هر دو آنها را بنویسد » و بعد به پول گرفتن شیخ از شاه مستبد قاجار اشاره می کند و ادامه می دهد که « امام » اگرچه «حرفهایم را به دقت گوش کردند» ولی« چیزی نگفتند » [۳
].
برای پرتوافکندن بر گوشه هائی از دیدگاه روحانیت و به خصوص برای آشنائی بیشتر با شیخ نوری به اختصار رسالة« حرمت مشروطه » نوشته شیخ نوری را وارسی می کنم. بگویم و بگذرم که به نظر دکتر زرگری نژاد این رساله « اصلی ترین و مهمترین منبع در باب تفکر مشروعه خواهان » است.[۴]مقدمه مفصل دکتر زرگری نژاد بر کتاب پرارزش « رسائل مشروطیت » اگرچه بسیار روشنگر است ولی همان کمبودهائی را دارد که خود او بر تحلیل های دیگران وارد دانسته است
. یعنی، بی طرفانه نیست که در شرایط امروز ایران شاید قابل درک است. به گوشه هائی از این مقدمه باز خواهم گشت. همین جا پس این نکته را نیز بگویم که غرضم ارائه یک روایت تازه از مشروطیت نیست و از آن گذشته در کل در بارة شیخ نوری قصه و داستان تازه ای نیز ندارم. تنها نکته قابل اهمیت به نظر من این است که بر خلاف ادعای شماری از تاریخ نگاران مشروطه، شیخ از میان راه باز نگشت و در این راستا نه ادعای آل احمد درست است و نه ادعای آن دیگری که شیخ به خاطر حذف صفت « اسلامی» از مجلس« به دنبال مشروطه مشروعه» افتاده بود.[۵] شماری البته شیخ را به منفعت طلبی متهم کرده اند ولی دکتر زرگری نژاد در رد این اتهام از او و دیگر مشروعه طلبان به « احساس خطر شدید نسبت به مخدوش شدن ارزش های اسلامی » اعتقاد دارد که علت مساعدت و همکاری بین این جماعت و محمد علی شاه قاجار بود [۶]خواهم گفت چرا من با این نظر موافقتی ندارم. ولی جالب است که خود او در این مقدمه از شیخ نوری نقل کرده است که در توجیه عدم همکاری خویش با خواسته های دیگر روحانیون دراعتراض به تبعید حاج میرزا رضای مجتهد گفته بود :
« … ما اهالی ایران شاه لازم داریم. عین الدوله لازم داریم. چوب و فلک و میر غضب لازم داریم. ملا و غیر ملا، سید و غیر سید باید در اطاعت حاکم و شاه باشند.. » [۷
]
و این در حالیست که خود نویسنده در ذکر سوابق اندیشه مشروعه خواهی، حتی از ملکم خان استفاده می کند تا نشان بدهد که مطابق « مذهب شیعه » سلطنت
« خلاف اصول اسلام» و شاه هم « غاصب » است.[۸] می خواهم بر این نکته تاکید کنم که اگرچه ممکن است « شریعت خواهی و شریعت پناهی » پوشش مناسبی برای ضدیت با مشروطه طلبی بوده باشد و یا در شرایط حاکم بر ایران امروز چنین ادعای عافیت طلبانه ای با نگرش حاکم بر جامعه جور در بیاید، ولی برای روشن شدن واقعیت قضایا باید از ظواهر فراتر رفت. قضیه کمی پیچیده می شود وقتی در نظر می گیریم که خود شیخ در یکی از « لوایح» خویش به روشنی می نویسد که ادعای این که او « منکر مجلس شورای ملی می باشند، دروغ است، دروغ» و کمی بعد می خوانیم در مجلسی « قرآن بیرون آورده و قسمهای غلاظ و شداد یاد کردند» که « ایها الناس: من بهیچ وجه منکر مجلس شورای ملی نیستم».[۹] یعنی یا باید پذیرفت که این روحانی برجسته در موارد مکرر، حتی با سوگند به قرآن دروغ می گفته است که در آن صورت تکلیف شریعت پناهی اش کمی ناروشن می شود و یا باید پذیرفت که شریعت خواهی به واقع ترفندی بوده است برای حفظ وحراست امتیازات این دنیائی و احتمالا بی ربط به مقوله « احساس خطر شدید نسبت به مخدوش شدن ارزش های اسلامی» . چه چیزی بیشتر از سوگند دروغ یک روحانی برجسته به قرآن ارزش های اسلامی را در جامعه اسلام زده ایران مخدوش خواهد کرد؟
این نیز به ذکر می ارزد که در کنار هزار و یک ایراد دیگر که به شماری خواهم پرداخت، شیخ در اعتراض به ناظم الاسلام کرمانی می گوید
:
« نمی دانید در دولت مشروطه اگر من بخواهم روزنه و سوراخ این اطاق را متعدد نمایم باید مالیات بدهم و اگر یک سوراخ را دو سوراخ کنم، باید مالیات بدهم…»[۱۰
]
و یا در رساله دیگری از مشروعه طلبان می خوانیم که باز در کنار هزار و یک ایراد مربوط و نامربوط، رساله نویس نه فقط « گرفتن گمرگ » را « خلاف شرع
» می داند که « موقوف داشتن تیول» و « نرخ گذاری بر روی اجناس» و « سرشماری آدم و حیوان » را.[۱۱] اگرچه می توان همه چیز را به همه چیز وصل کرد و از این میان نیز دل نگرانی از دست رفتن « ارزش های اسلامی» را بیرون کشید، ولی من بر آنم که این مسائل و نکته ها نشانگر جهت گیری مشخص طبقاتی هستند تا این که بیانگر ترس و واهمه ناشی از از دست رفتن ارزش های اسلامی باشند. باری، مرور مختصرما از رساله شیخ نشان می دهد که موارد اختلاف بسی عمیق تر و ریشه دار از این ترس وواهمه بودند.
رساله حرمت مشروطه پاسخی است که شیخ به دو سئوال مطرح شده از سوی مقلدان خویش نوشته است ولی از همان آغاز از مشروطه تحت عناوینی چون « فتنه بزرگ آخرالزمان » نام می برد و آن را « غلبه اهل فساد و هیجان فتنه های جهان سوز اهل عناد » می خواند و بدیهی است که برای خویش نیز وظیفه دفاع از
«کلمة حقة اسلامیه » را قائل می شود. « جهات فساد » به گفتة شیخ البته بسیار گسترده بود که باید موضوع رساله های متعدد باشد . منشاء مشروطیت و یا به قول شیخ « این فتنه » « فرق جدیده وطبیعی مشربها» بودند که از ِ« همسایه ها » اکتساب نمودند. البته از « عدل » سخن گفتند که جذاب بود و اما طولی نکشید که از «کلمات موهمه » سخن گفتند و جالب است، « بنای انتخاب وکلاء و مبعوثین و اعتماد بر اکثریت آراء گذاشتند». این اشاره روشنگر دو نکته به هم پیوسته است. روحانی برجسته شیعه به قرآن سوگند دروغ می خورد و بعلاوه، همین نکته به گمان من روشن می کند که ضدیت شیخ نه با مجلس « غیر اسلامی » بلکه با نفس انتخابات و مجلس داشتن بود و خودش نیز به همین نکته تصریح دارد که« رفته رفته بنای نظامنامه و قانون نویسی شد» . و بسیار هم حق به جانب می پرسد که اگر ضلالتی نمی خواهند بکنند، « وکالت چه معنی دارد؟». بطور کلی دودسته امور را به رسمیت می شناسد. « مطالب عرفیه » که برای آنها« این ترتیبات دینیه لازم نیست» و « امور شرعیه عامه » که این امر هم راجع به« ولایت است نه وکالت » . ولایت هم که تکلیفش روشن است که « با فقها و مجتهدین است نه فلان بقال یا بزاز» . از آن گذشته، « اعتبار به اکثریت آراء» به مذهب امامیه غلط است. چون در کنار هزار و یک نکته باریکتر از مو، در عین حال « قانون نویسی چه معنی دارد؟» قانون ما « همان اسلام » است.
با این همه، ولی قانون اساسی نوشته می شود و به گفته شیخ « چون دیدم این طور است…. ماده نظارت مجتهدین در هر عصر، برای تمیز آرای هیات مجتمعه اظهار شد» که درست می گوید، یعنی این ماده کذائی در قانون اساسی عمدتا دست پخت شیخ و پیروان او بود
.
با این همه بر خلاف ادعای تاریخ نویسان ، شیخ اگرچه در زیر علم اسلام خواهی است که با سلطان مستبد قاجار هم سنگر می شود ولی اگر درست است که از سوئی « ولایت با فقها و محتهدین است» و اگر « قانون ما همان اسلام است
» پس شاه مستبد قاجار در این میان چه کاره بود که این همه مورد حمایت شیخ قرار می گیرد ؟ تازه شیخ نوری سنگ تمام می گذارد، از « یورش » مشروطه گران به« سلطان اسلام » [ محمد علی شاه قاجار] و « اسائه ادب » به وی شکوه می کند و این دروغ بزرگ را می گوید که « سلطان اسلام » در همة « این تهاجمات ساکت و محتسب بود»، تا بدان حد که « عقلای کشورها » از صبر و تحمل او شگفت زده بودند و حتی وقتی که اساته ادب به سلطان اسلام به نهایت درجه رسید، « دراین حال فرمان خدا بر هلاک ایشان تعلق گرفت » و « خداوند حیلة ایشان را نابود کرد و سلطان عادل در حق آنان کاری کرد که در بارة اصحاب فیل انجام شد». ناگفته روشن است که منظور شیخ از نقش « خداوند» و اصحاب فیل به واقع بمباران مجلس است بوسیلة لیاخف و قزاق ها که با روایت قرآن در بارة سپاه ابرهه و سنگهای ابابیل مقایسه شده است . با روایاتی که پژوهندگانی چون ترکمان و زرگری نژاد از « شریعت پناهی » شیخ نوری می گویند، این داستان « سلطان اسلام » دیگر چه صیغه ایست، نمی دانم . در همین راستا، به نکاتی پیش پا افتاده چون « عادل خواندن » محمد علی شاه قاجار نمی پردازم ولی مسئله این است که شیخ نوری در برخورد به مشروطه و سیاست در ایران چند مشکل اساسی داشت و این مشکلات بر خلاف ادعای آل احمد ربطی به استعمار ستیزی او و یا روحانیت بطور کلی ندارد. شیخ ضدیتی اساسی دارد با دگرگونی و تحول در جامعة ایران و دلیل اصلی اش به گمان من این است که به قول معروف بر خر مراد سوار است و می خواهد هم چنان سوار بماند. روایت ضدیت شیخ با تلاشی ایران هم درست نیست و یا بهتر گفته باشم سندی در اثباتش نداریم. به عبارت دیگر، شیخ بیش از آنکه خواهان تغییرو یاتحولی در ساختار سیاسی ایران باشد، نگران حفظ همان چیزی است که بود و این است که به اعتقاد من ، شیخ را به صورت نظریه پرداز استبداد آسیائی حاکم بر ایران دگرسان می کند و یکی از خصلت های این نظام حکومتی، حاکمیت مطلقه استبداد دوگانه وتوام شاه و مذهب بر جامعه است. به همین خاطر نیز هست که شیخ نوری با قانونمند شدن کارها در ایران میانه ندارد و در این نکته هم، به گمان من ، ابهامی نیست. چون با قانونمند شدن کارها راه خودکامگی شاه، ملاها و روحانیت و دیگران سد می شود. به گفتة شیخ « قانون اساسی و اعتبار به اکثریت آراء » حتی در مواردی که با مواضع اسلامی تبانیتی ندارد « چون بر وجه قانون التزام شده » به عنوان « بدعت در دین » « حرام تشریعی » است. یعنی، در « شریعت اسلامی » حرام است. شیخ مدعی است که نه فقط وضع قانون با شریعت نمی خواند بلکه « اجرای قانون » ، یعنی تعیین جزاء برای کسانی که قانون شکنی می کنند نیز « حرام است ». و اما به واقع، نه این که شیخ به راستی قانون » نخواهد، بلکه « قانون گزاری » را برای خویش و همانندان خویش می خواهد که هر آن گونه که می پسندند زندگی و جان و مال مردم را در اختیار بگیرند. در همین خصوص به اجرای قانون در بارة قاتلان یک زردشتی به بهانه « نقض قانون قصاص اسلامی » اعتراض می کند. گذشته از این مورد اعتراض شیخ نوری بر آن است که قصد این جماعت « برداشتن کند و زنجیر شریعت از مردم بی باک و ناپاک است » که هر چه بتوانند در اعلانات و روزنامجات « بگویند و بنویسند و به طبع برسانند». به قول شیخ نوری « مادة دیگر که در این ضلالت نامه است آزادی قلم و آزادی مطبوعات است». اگر چه همان قوانین داستان گله گشاد« کتب ضلال »را برای مداخله « معلمان اخلاقی » جامعه در امور چاپ و ممیزی باز گذاره بودند و بطور مستقیم ممیزی در این نوع کتا بها را اجازه می دادند ولی جناب شیخ به این وضع هم راضی نبود و ضدیتی پردامنه تر و عمیق تر داشت. والعجب که در دیگر موارد، به غیر از « کتب ضلال و مواد مضره به دین مبین» « منع از ممیزی شد» و حال آن که « نهی از منکر از اصول عملیات است». و بی پرده سخن می گوید که ای « مسلمان برادر » هر آنچه که کرده اند و می کنند و به قول شیخ « تمام این مزخرفات و خرافات» برای هدم اساس دین و « اضمحلال شریعت» سید المرسلین است که « دزدان دین داخل شدند و تمام هم آنها به بردن دین و هلاک اهل آن بود».
دیدگاه شیخ نوری به عنوان یکی از برجسته ترین سخن گویان شریعت در ایران علاوه بر ابعاد ضدیت با قانون و آزادی، یک بعد دیگر نیز دارد. شیخ با برابری نیز به همان مقدار میانه ندارد. به شیوه اشاره شیخ بنگرید
:
« یکی از مواد آن ضلالت نامه این است که افراد مملکت متساولی الحقونند» [ تاکید را افزوده ام
].
« ضلالت نامه» هم عنوانی است که شیخ نوری به متمم قانون اساسی داده است و بعد اشاره می کند به موارد متعددی از تبعیض در اسلام و بعد حق به جانب می پرسد « ای برادر دینی، اسلامی که این قدر تفاوت [می] گذارد بین موضوعات مختلفه در احکام چگونه می شود گفت که [معتقد به ] مساوات است » . و جالب است ادعای مساوات طلبی را نشانه آن می داند که کسی انگار می خواهد « دکانی در مقابل صاحب شرع باز کند». قانون طلبان را بدون این که صحبتی از قوانین اسلامی ویا غیر اسلامی باشد بدون هیچ پرده پوشی « ملحد » می خواند، چون به گفته این روحانی مجتهد، در اسلام « مساوات ممکن نیست » و اگر کسی بخواهد مخالف اسلام عمل کند که نمی شود چون هر آنچه « مخالف اسلام » باشد
« قانونیت پیدا نمی کند ». تازه طلبکار هم می شود. « ای بی شرف، ای بی غیرت، ببین صاحب شرع برای این که تو منتحل به اسلامی ، برای توشرف مقرر فرموده و امتیاز داد تورا، و تو خودت از خودت سلب امتیاز می کنی» و می گوئی « من باید با مجوس و ارمنی ویهودی برادر و برابر باشم ». و با اشاراتی به این روایت مجددا مخالفان احتمالی خود را ، در واقع مدافعان مشروطه را مخاطب قرار داده و عمده ترین اتهام خویش را تکرار می کند« ای بی دین، تومی خواهی بدعتی تازه در دین بگذاری و تغییر بدهی [دین را]. اگرچه همگان را با چماق بدعت گذاری در شریعت می کوبد ولی معلوم نیست بر اساس کدام احکام قرآنی و یا احادیث دیگر مدعی می شود که « فی الحقیقه سلطنت قوة اجرائیه احکام اسلام است». پرسش این است که اگر این طوریست پس، حضرات فقها دیگر چه کاره اند و ادعای « ولایت فقها و محتهدین» چه می شود؟ و اما خواهیم دید که این « بدعت گذاری» شیخ نیز ابهامی ندارد. مباحثی که در خصوص « عدل » مطرح می کند به وضوح سفسطه آلود است یعنی مدعی است که هر کس از گسترش عدل در این جهان سخن یگوید این سخن به این معنی است که به مبداء و معاد کم اعتقاد تر شده است و « از شرایع مقدسة آسمانی و از عقول ناقصه ترتیبی دادند و نام قانون بر آن گذاردند و رفتند زیر بار آن» و با همین استدلال است که مجددا به « مسلمان ومسلمان زاده » رو می کند که «قدر نعمت الهی را نمی دانی » و آیا شایسته است که دست « از این راه مستقیم برداریم و متاسی شویم به مردمان ناقص العقل». و مشروطه طلبان را متهم می کند که می خواستند « رفع حجاب » از زنان نمایند که این روایت را در نوشته دیگری ندیده و نخوانده ایم و بعید نیست شیخ نوری این نکته را برا ی تحریک احساسات پیروان خویش در آورده باشد. و جمع بندی می کند که غرض از این رساله این بود که « برادران دینی » بدانند و بفهمند « اندکی از خیالات فاسده و نیات سوء و گفتار و کردار این شیاطین انسی را که دیگر گوش به این کلمات دل فریب ومزخرفات دین سوز ندهند» و ادامه می دهد و یک سره طرفداران مشروطه را « مردمان فاسد العقیده و فاسد العمل» می خواند و آنها را از « سنخ خوارج» می شناسد و حتی تاریخ دوساله مشروطه را معادل می داند با روایاتی که در شیعه گری از شرایط «ظهور امام عصر» گفته می شود .
با تقسیم سه گانه قوا هم موافق نیست و به خصوص به قوه مقننه می تازد که
« این بدعت و ضلالت محض است » زیرا در اسلام بر احدی جایز نیست « تقنین و جعل حکم » و اسلام ، به اعتقاد شیخ نوری، « ناتمامی ندارد که کسی او را تمام کند ».
خلاصه کلام ، این که « قانون مشروطه » با « دین اسلام ….. منافی است » و به اعتقاد جناب شیخ « ممکن نیست که مملکت اسلامی درتحت قانون مشروطگی بیاید، مگر به رفع ید از اسلام» و این شاه بیت دیدگاه های شیخ نوری است که اگر کسی از مسلمین سعی در این باب نماید که ما مسلمانان مشروطه شویم ، این
« سعی و اقدام در اضمحلال دین است» و از آن مهمتر « چنین آدمی مرتد است و احکام اربعه مرتد براو جاری است»[۱۲] و متن رساله با دعا به جان محمد علی شاه خاتمه می یابد.
جمع بندی و نتیجه گیری
:
با آنچه در صفحات قبل آمد، شیخ نوری بیشتر از آنچه شریعت خواه بوده باشد وبه گفته زرگری نژاد « رسالت محافظت از ارزش های دینی» اورا به دشمنی به مشروطیت کشانده باشد، به گمان من، برجسته ترین ایده پرداز استبداد آسیائی حاکم بر ایران بود. یعنی او بر خلاف دیگر اندیشمندان تشییع نه فقط بین سلطنت و باورهای مذهبی خویش تناقضی نمی بیند، بلکه به روشنی مبلغ « ولایت دوگانه » است. « ولایت دینی» که از آن او و همانندان اوست و « ولایت سیاسی» که در کف کفایت « اعلیحضرت قدرقدرت»به صورت « سلطنت» به عنوان
« قوه اجرائیه احکام اسلام» نمایانگر می شود. و به همین خاطر هم هست که شیخ می گوید « اگر بخواهند بسط عدالت بشود، باید تقویت به این دو فرقه بشود». یعنی، راه حل شیخ نوری برای « بسط عدل»درجامعه تقویت این استبداد دو گانه است و از همین جا، علت مشروطه ستیزی شیخ و دیگر مشروعه طلبان آشکار می شود. اگر چه با فریاد وااسلاما به میدان می آیند، ولی به روی قانونمند شدن امور، لغو تیول، کنترل قیمت ها شمشیر می کشند. واقعیت این است که مشروطه هر عیب و ایرادی که داشت کوششی بود برای تضعیف این استبداد دو گانه و از همین رو هم بود که مشروعه طلبان تا انهدام اساس آن بیکار ننشستند . و به اشاره می گذرم که در مقطعی دیگر، باز حاملان همین نگرش اند که با ضدیت با جمهوری طلبی در ایران زمینه ساز قدرت گرفتن استبداد رضا خانی می شوند که روایت آن داستان می ماند برای فرصتی دیگر.
[
۱] جلال آل احمد : در خدمت و خیانت روشنفکران، تهران ۱۳۵۷، جلد ۲، ص ۵۲
[
۲] محمد ترکمان : ” نظارت مجتهدین طراز اول: سیر تطور اصل دوم متمم قانون اساسی در دورة اول تقنیه ، در، تاریخ معاصر، جلد اول، تهران ، ۱۳۶۸، ص ۳۳
[
۳] حسین مکی : گفتگو .. در، تاریخ معاصرایران ، دورة جدید، شماره ۱، تهران، ۱۳۷۶، ص ۸۶-۱۸۵٫ اگر عمر و حوصله ای باشد در نوشتار دیگری نشان خواهم داد که آقای مکی در همین مصاحبه در مورد مصدق فقید به این ادعای خویش وفادار نماندند واز آن مهمتر در بارة نقش خویش درسلسله حوادثی که به سرنگونی مصدق منجر شد نکته های باریکتر از موئی را مطرح کرده اند.
[
۴] غلامحسین زرگری نژاد : رسائل مشروطیت ، تهران،۱۳۷۴، ص ۱۴۹
[
۵] جلال الدین مدنی : تاریخ سیاسی معاصر ایران، تهران ۱۳۶۱ ، جلد اول ، ص ۵۶
[
۶] غلامحسین زرگری نژاد : رسائل مشروطیت ، تهران،۱۳۷۴، ص ۳۹
[
۷] همان، ص ۱۶
[
۸] همان، ص ۵۶
[
۹] به نقل از همان، ص ۲۴
[
۱۰] به نقل از همان، ص ۱۶
[
۱۱] برای اطلاعات بیشتر بنگرید به:‌محمد حسین بن علی اکبر تبریزی: کشف المراد من المشروطه و الاستبداد، در، « رسائل مشروطیت »، همان، صص ۱۴۶-۱۱۳
[
۱۲] برای متن کامل « رسالة حرمت مشروطه » بنگرید به : غلامحسین زرگری نژاد : رسائل مشروطیت ، تهران،۱۳۷۴، صفحات ۱۶۷-۱۵۱، همه آنچه که در این نوشته نقل شده از این منبع و از این صفحات آمده است.
http://niaak1.blogspot.com/

۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه

مثل امید ایران به دوستان روس

ابوحارث را پرسیدند مرد هشتادساله را بچّه آید؟ گفت: آری اگرش بیست ساله جوانی همسایه بود.(عبید زاکانی)

تهدید نظامی مجدد روسیه و آذربایجان توسط ناوگان دریایی به سکوی نفتی امیرکبیر(ایران البرز سابق) در آبهای حوزه نفتی مشترک با کشور های فوق

بدنبال کاهش سهم 50 درصدی ایران به حدود 13 درصد از بستر دریای خزر طی مذاکرات چندین ساله دولت نهم با کشورهای حاشیه دریای خزر و بدنبال به آب انداختن سکوی نفتی امیر کبیر توسط دولت ایران در مرداد 1388( پس از 12 سال از شروع ساخت ) این سکو عملا تا کنون موفق به حفاری در آبهای ایران (سهم 13 درصدی) در حوزههای نفتی مشترک بدلیل تهدید های(سیاسی و نظامی ) همسایگان شمالی نگردیده است. آخرین بار نیز در اوایل بهمن ماه که سکوی فوق برای بار چندم وارد حوزه نفتی فوق جهت عملیات حفاری گردید عملا توسط چندین ناو شکن آذربایجانی و روسی محاصره گردید بطوریکه همزمان با پایین بردن مته حفاری با تهدید جدی ناوهای همسایگان شمالی خزر و هدفگیری توسط توپهای جنگی مواجه گردیدند که منجر به توقف هر گونه عملیات گردید.البته با مذاکرات بعدی مسوولین نفت و وزارت امور خارجه با آذربایجان و روسیه و با اجازه کشورهای فوق مقرر گردید سکوی امیر کبیراز تاریخ 20 بهمن تنها مجاز به حفاری تا سقف 1500 متر عمق آب می باشد . که این خبر را آقای علی اصولی مدیر عامل شرکت نفت خزر در سایت نفت نیوز (http://www.naftnews.net/view-8044.html)

بعنوان "به همت متخصصان داخلی و همزمان با سی و یکمین سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، عملیات حفاری توسط سکوی نیمه شناور امیر کبیر در دریای خزر از روز 20 بهمن آغاز شد" اعلام نمود

در پایان نکته حایز اهمیت اقتدار ملی گم شده در مقابله با تهدیدات کشورهای همسایه خزر در صیانت از سهم ایران در دریای مذکور می باشد.

شرکتهای مهندسی ناموران و سازه بدلیل زیان مالی در صدد اخراج 550 نفر از پرسنل مهندسی تا پایان سال هستند

بدنبال سیاستهای غلط دولت نهم و دهم در جذب سرمایه های خارجی و داخلی و انحصارگرایی شرکت های زیر مجموعه خاتم الانبیا ء در اجرای پروژههای نفتی , شرکت های مهندسی سازه و ناموران بعنوان دو شرکت بزرگ طراحی و مهندسی و با سابقه در ایران بدلیل عدم پرداخت بدهی شان از طرف کارفرماهای دولتی و عدم وجود پروژه فعال جدید در صنعت نفت و گاز کشورجهت عقد قرارداد در آستانه زیان مالی و ورشکستگی قرار گرفته اند. بنابراین این دو شرکت با داشتن چندین هزار پرسنل مهندسی و فنی جهت کاهش زیان خود شروع به عدم تمدید قرار داد پرسنلی عده ای از کارشناسان خود با اعلام قبلی نموده است و در مرحله اول شرکت ناموران 150 نفر و شرکت سازه 400 نفر را در معرض اخراج در پایان سال قرار داده است.

حال با توجه به شرایط مالی دولت ,عدم پرداخت بدهی کارفرماهای قوی دولتی از قبیل شرکت نفت فلات قاره و شرکت نفت مرکزی و .............. به پیمانکاران بخش خصوصی بسیار قابل تامل است.

۱۳۸۸ بهمن ۲۸, چهارشنبه

روز والنتاین , مادرم و دروغ های تبلیغاتی دولت

ظهر روز والنتاین قرار گذاشتیم با همسرم به رستوران شیک ASP جهت صرف نهار برویم. امسال در و دیوار محله ما نارمک مزین به بیلبوردهای تبلیغاتی و فخر فروشی دولت به مردم بدلیل پیشرفتهای چند ساله اخیر است. چون که اینجا محله رییس دولت است همانجاییکه همه چیز ارزان و سهل الوصول است.

در مسیر رستوران بعد از چهارراه سرسبز جنب مسجد حجتیه که همیشه درش بسته است و روبروی دفتر بسیج و موتورهایی که جلوی در همیشه بازش پارک است مغازه دو نبش میوه و تره بار با چراغهای پرنور و چهار عدد جعبه میوه پر از کاهو و کلم و پیاز و سیب زمینی نامرغوب و پلاسیده روبروی مغازه و جنب سطل آشغال جلب توجه می کرد. به ناگاه چشمم به زنی میانسال با مانتو و روسری مشکی افتاد که خم شده بود و از میان جعبه های کنار سطل زباله کاهو و کلم و پیاز و سیب زمینی جدا می کرد. سرو وضعش یک زن کاملاً معمولی مثل هزاران نفر دیگری که همه روزه از کنار آنها می گذریم بود ولی چشمانش پر از غم، آبروی خود را در برابر دیدگان مردمان گذاشته بود ولی احساس ناراحتی و یأس و ناامیدی در چهره اش نبود. و سعی نمی کرد چهره اش را پنهان کند.

یکمرتبه دلم گرفت نمی دانم چرا اما در ذهنم چهره این زن تبدیل به چهره مادرم شد و احساس کردم مادرم است که دلم می خواهد او را در آغوش بگیرم. ابتدا ناراحت شدم اما بعد از اینکه چهره خوشحال فرزندانش را بعد از دیدن سالاد ظهر و شام سیب زمینی در ذهنم مجسم کردم لبخندی بر لبم نشست و فداکاری این مادر را تحسین کردم. این عشق مادری را در ذهنم برتر از هر عشق دیگری یافتم.

روز والنتاین امسال برایم معنی دیگری پیدا کرد. فداکاری و عشق پایدار و همیشگی را در رفتار این مادر دیدم. مسیر را عوض کردیم و به منزل مادرم رفتیم در را که باز کرد او را در آغوش کشیدم و بوسیدم. مادرم از دیدن قطرات اشکم شگفت زده شد. به او گفتم مادر روز والنتاین مبارک و دسته گلی را که همسرم برایم خریده بود از طرف هر دومان تقدیمش کردم و شام هم برای تبریک روز والنتاین به منزل مادر همسرم رفتیم و دسته گلی را نیز به ایشان تقدیم نمودیم.

شب هنگام در مسیر بازگشت به خانه دوباره مغازه میوه فروشی را دیدم ولی این دفعه جعبه های کنار سطل زباله به نیمه رسیده بود. جنب مغازه مسجد حجتیه درش همچنان بسته بود ولی دفتر بسیج مسجد با تابلوی نئون آن که به تازگی نصب شده بود و موتورهای پارک شده در روبروی آن همچنان خودنمایی می کرد. آن طرف چهارراه دوباره چشمم به تابلوی "22 بهمن روز شکست دشمن" و بیلبوردهای پیشرفت و ترقی دولت نهم و دهم در چند سال اخیر افتاد.

در ذهنم جمله " دروغ ممنوع" جنبش سبز را دهها بار تکرار کردم.

۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه

روایت زندگی

زندگی این نیست که صبر کنیم طوفان بگذره

زندگی اینه که یاد بگیریم چطور زیر بارونبرقصيم

مسلمانی از دید خواجه نصیرالدین طوسی

خواجه نصیر الدین" دانشمند یگانه ی روزگار در بغداد مرا درسی آموخت که همه ی درس بزرگان در همه ی زندگانیم برابر آن حقیر می نماید و آن این است: در بغداد هرروز بسیار خبرها می رسید از دزدی, قتل و تجاوز به زنان در بلاد مسلمانان که همه از جانب مسلمانان بود .
روزی خواجه نصیر الدین مرا گفت می دانی از بهر چیست که جماعت مسلمان از هر جماعت دیگر بیشتر گنه می کنند با آنکه دین خود را بسیار اخلاقی و بزرگمنش می دانند؟
من بدو گفتم : بزرگوارا همانا من شاگرد توام و بسیار شادمان خواهم شد اگر ندانسته ای را بدانم .
خواجه نصیر الدین فرمود:...

ای شیخ تو کوششها در دین مبین کرده ای و اصول اخلاق محمد که سلام خدا بر او باد را می دانی .
و همانا محمد و جانشینانش بسیار از اخلاق گفته اند و از بامداد که مومن از خواب بر می خیزد تا هنگامی که شبانگاه با بانویش همبستر می شود , راه بر او شناسانده شده است .
اما چه سری است که هیچ کدام از ایشان ذره ای بر اخلاق نیستند و بی اخلاق ترین مردمانند وآنکه اخلاق دارد نه از مسلمانی اش که از وجدان بیدار او است.
من بسیار سفرها کرده ام و از شرق تا غرب عالم و دینها و آیینها دیده ام .
از "غوتمه ( بودا ) "در خاورزمین تا "مانی ایرانی" در باختر زمین که همانا پیروانشان چه نیکو می زیند و هرگز بر دشمنی و عداوت نیستند .
آنها هرگز چون مسلمانان در اخلاقشان فرع و اصل نیست و تنها بنیان اخلاق را خودشناسی می دانند و
معتقدند آنکه خود بشناسد وجدان خود را بیدار کرده و نیازی به جزئیات اخلاقی همچون مسلمانان ندارد .
اما عیب اخلاق مسلمانی چیست ای شیخ ؟
در اخلاق مسلمانی هر گاه به تو فرمانی می دهند , آن فرمان " اما " و " اگر " دارد .
در اسلام تو را می گویند :
دروغ نگو .... اما دروغ به دشمنان اسلام را باکی نیست .
غیبت مکن ... اما غیبت انسان بدکار را باکی نیست
قتل مکن ... اما قتل نامسلمان را باکی نیست .
تجاوز مکن ... اما تجاوز به نامسلمان را باکی نیست .

و این "
اما ها " مسلمانان را گمراه کرده و هر مسلمانی به گمان خود دیگری را نابکار و نامسلمان می داند و اجازه هر پستی را به خود می دهد و خدا را نیز از خود راضی و شادمان می بیند .
و راز نابخردی و پستی مسلمانان در همین است ....
از اسرار اللطیفه و الکسیله

۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

دوست داشتن در مقابل استفاده كردن (داستانی عبرت انگیز)

زمانيكه مردي در حال پوليش كردن اتوموبيل جديدش بود كودك 4 ساله اش تكه سنگي را بداشت و بر روي بدنه اتومبيل خطوطي را انداخت.

مرد آنچنان عصباني شد كه دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محكم پشت دست او زد بدون انكه به دليل خشم متوجه شده باشد كه با آچار پسرش را تنبيه نموده

در بيمارستان به سبب شكستگي هاي فراوان چهار انشگت دست پسر قطع شد

وقتي كه پسر چشمان اندوهناك پدرش را ديد از او پرسيد "پدر كي انگشتهاي من در خواهند آمد" !

آن مرد آنقدر مغموم بود كه هچي نتوانست بگويد به سمت اتوبيل برگشت وچندين باربا لگدبه آن زد

حيران و سرگردان از عمل خويش روبروي اتومبيل نشسته بود و به خطوطي كه پسرش روي آن انداخته بود نگاه مي كرد . او نوشته بود " دوستت دارم پدر"

روز بعد آن مرد خودكشي كرد


خشم و عشق حد و مرزي ندارنددومي ( عشق) را انتخاب كنيد تا زندكي دوست داشتني داشته باشيد و اين را به ياد داشته باشيدكه

اشياء براي استفاد شدن و انسانها براي دوست داشتن مي باشند

در حاليك امروزه از انسانها استفاده مي شود و اشياء دوست داشته مي شوند.


همواره در ذهن داشته باشيد كه:

اشياء براي استفاد شدن و انسانها براي دوست داشتن مي باشند

مراقب افكارتان باشيد كه تبديل به گفتارتان ميشوند

مراقب گفتارتان باشيد كه تبديل به رفتار تان مي شود

مراقب رفتار تان باشيدكه تبديل به عادت مي شود

مراقب عادات خود باشيدشخصيت شما مي شود

مراقب شخصيت خود باشيدكه سرنوشت شما مي شود

خوشحالم كه دوستي اين پيام را براي ياد آوري به من فرستاد

اميدوارم كه روز خوبي داشته و هر مشكلي كه با آن روبرو هستيد

آخرين روز آن باشد و تمام شود


امامزاده (چنار عباسعلی)

آورده اند که حرم سرای عریض و طویل" ناصرالدّین شاه" هر روز شاهد دعوا و رقابت های پنهان و آشکار بود، روزی کنیز یکی از بانوان حرم، مرتکب خلافی می شود و از آن رو که می دانست بانو عصبانی خواهد شد و تنبیهش می کند، تا قبل از آنکه خبر به او رسد خود را به" ری" رسانده و در" عبدالعظیم" بست می نشیند، خبر بست نشینی کنیزک که به شاه می رسد از بانوی حرم می خواهد، گناه کنیز را ببخشد؛ البته این بست نشینی و خروج کنیز از حرم، شاه را به فکر می برد که چاره ای کند تا اهل حرم به هنگام حوادثی این چنین پا به خارج حرم نگذارند و در همان اندرونی، امکان بست نشینی برایشان فراهم باشد!

فکر بکری به ذهن شاه رسید، بانوئی گیس سپید از اهل حرم را دستور داد تا به دروغ این خبر منتشر کند که خواب نما شده و به او خبر داده اند که در پای چنار کهن سال" گشن شاخ" در توی محوطه اندرونی امامزاده ای به نام" عباسعلی" مدفون است

این خبر که در حرم پیچید،همه خوشحال از اینکه امامزاده ای در اندرون دارند از شاه خواستند که دور چنار را نرده کشد و علم و کُتل آویز کند

شاه دستور داد اطراف چنار نرده کشیدند و اینگونه شد که آنجا را "چنار عباسعلی" نام گذاشتند، هر که حاجتی داشت و مبتلا به گرفتاری می شد رو به امامزاده ی تازه کشف شده می آورد و دخیل می بست

زن های شوهر مُرده، کنیزکان کُتک خورده، یتیمان درد کشیده، مقروضان گرفتار شده، راه ماندگان دست خالی مانده، عاشقان به وصال نرسیده، خلاصه هر مصیبت کشیده ای رو به سوی چنار عباسعلی آورد و کم کم پاتوق هر چه بدبخت و بیچاره و درمانده ای شد!

"ناصرالدین شاه" هر چند این حیله به خرج داد تا گرفتاران اهل حرم برای بست نشینی ناچار به خروج از حرم نشوند اما به مرور این امامزاده صاحب شجره نامه و زیارتنامه و برو و بیائی شد تا در پناه این قداست ساختگی، آنچه که مردم از ظلم و بی عدالتی شاه سراغ داشتند را فراموش کنند

علم ها و کُتل های برافراشته و پارچه های تکّه تکّه شده و گره خورده بر شاخه های چنار قداست یافته و دیگ های آش و پلو نذری در پای چنار و دعاها و وردهای ساخته شده نیز کم کم مردم را مشغول به آنجا کرد، طوری که پناه جستن به "عبدالعظیم حسنی" و قداست راستین او می رفت که جای خود را به" چنار امامزاده" ای ساختگی در توی حرم شاه بدهد!

وه !!... که چه حیله ای است و چه می کُند و چه قدرتی دارد، این" آئین گرائی مذهبی " آنجا که بدل بسازند برای دور ساختن از "اصل" تا مردم مشغول باشند و مجالی برای فکر نیابند.

قداست های ساختگی و بدلی، اینگونه اند که هم از اصل و نسخه ی واقعی دور می کنند و هم به مانند "ابزار" وسیله ای برای سوء استفاده تا در فرصتی مناسب در پناه سینه های چاک شده و فریادهای به آسمان رسیده و تعصّب های به جوش آمده، هر چه حقیقت و راستی است به قربانگاه رود!

ایرانیان از آن رو که دینمدارند، همین مسئله متاسفانه زمینه ای است تا گاه عده ای با طرح ادعاهای عجیب و غریب و قداست های من در آوردی، سوءاستفاده سیاسی از مردم کنند و وقت مناسب خودش از آن همه شور و فریاد و گریه و دخیل بستن به نفع مرام سیاسی نه چندان روشن خود بهره گیرند!

البته که در این بین قشری گری و سطحی نگری و ساده لوحی برخی متدینان نیز بهترین کمک برای سیاه اندیشانی است که در صدد سوءاستفاده اند.

چه بر سر دین می آید ؟!! آن گاه که "قشری گری مذهبی" به یاری حیله گران ریاکاری بیاید که می خواهند دین را همچون ابزاری در اختیار خود گیرند

چنار عباسعلی به عنوان نمادی از "قداست های ساختگی" اگر الآن به پا نیست، امّا بی شک ریشه هائی داخل در جهل و نادانی توده ها، همچنان قابل رویش دارد و باقی است