skip to main | skip to sidebar

چشم نما

۱۳۸۸ بهمن ۹, جمعه

کوسه و ماهی های کوچولو(برتولد برشت)

دختر كوچولوی صاحبخانه از آقاي " كي" پرسيد:

اگر كوسه ها آدم بودند، با ماهي هاي كوچولو مهربانتر ميشدند؟

آقای كي گفت : البته ! اگر كوسه ها آدم بودند،

توی دريا براي ماهيها جعبه های محكمي ميساختند،

همه جور خوراكي توی آن ميگذاشتند،

مواظب بودند كه هميشه پر آب باشد.

هوای بهداشت ماهی های كوچولو را هم داشتند.

برای آنكه هيچوقت دل ماهي كوچولو نگيرد،

گاهگاه مهماني های بزرگ بر پا ميكردند،

چون كه گوشت ماهي شاد از ماهي دلگير لذيذتر است !

برای ماهی ها مدرسه ميساختند وبه آنها ياد ميدادند

كه چه جوری به طرف دهان كوسه شنا كنند

درس اصلي ماهيها اخلاق بود

به آنها مي قبولاندند

كه زيبا ترين و باشكوه ترين كار برای يك ماهي اين است

كه خودش را در نهايت خوشوقتي تقديم يك كوسه كند

به ماهی كوچولو ياد ميدادند كه چطور به كوسه ها معتقد باشند

و چه جوری خود را برای يك آينده زيبا مهيا كنند

آينده يی كه فقط از راه اطاعت به دست ميآييد

اگر كوسه ها ادم بودند،

در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت:

از دندان كوسه تصاوير زيبا و رنگارنگي مي كشيدند،

ته دريا نمايشنامه به روی صحنه ميآوردند كه در آن ماهي كوچولو های قهرمان شاد و شنگول به دهان كوسه ها شيرجه ميرفتند.

همراه نمايش، آهنگهاي مسحور كننده يی هم مينواختند كه بي اختيار

ماهيهای كوچولو را به طرف دهان كوسه ها ميكشاند.

در آنجا بي ترديد مذهبی هم وجود داشت كه به ماهيها می آموخت

"زندگي واقعي در شكم كوسه ها آغاز ميشود"

ارسال شده توسط tiktak در ۲۳:۵۶ هیچ نظری موجود نیست:

قانون و میوه (پائولو کوئلیو)

در صحرا میوه كم بود . خداوند یكی از پیامبران را فراخواند و گفت : « هر كس در روز تنها می تواند یك میوه بخورد .»

این قانون نسل ها برقرار بود ، و محیط زیست آن منطقه حفظ شد . دانه های میوه بر زمین افتاد و درختان جدید رویید . مدتی بعد ،‌ آن جا منطقه ی حاصل خیزی شد و حسادت شهر های اطراف را بر انگیخت . اما هنوز هم مردم هر روز فقط یك میوه می خوردند و به دستوری كه پیامبر باستانی به اجدادشان داده بود ، وفادار بودند . اما علاوه بر آن نمی گذاشتند اهالی شهر ها و روستا های همسایه هم از میوه ها استفاده كنند . این فقط باعث می شد كه میوه ها روی زمین بریزند و بپوسند . خداوند پیامبر دیگری را فراخواند و گفت :« بگذارید هرچه میوه می خواهند بخورند و میوه ها را با همسایگان خود قسمت كنند .»

پیامبر با پیام تازه به شهر آمد . اما سنگسارش كردند ، چرا كه آن رسم قدیمی ، در جسم و روح مردم ریشه دوانیده بود و نمی شد راحت تغییرش داد . كم كم جوانان آن منطقه از خود می پرسیدند این رسم بدوی از كجا آ مده . اما نمی شد رسوم بسیار كهن را زیر سؤال برد ، بنابراین تصمیم گرفتند مذهب شان را رها كنند . بدین ترتیب ، می توانستند هر چه می خواهند ، بخورند و بقیه را به نیازمندان بدهد . تنها كسانی كه خود را قدیس می دانستند ، به آیین قدیمی وفادار ماندند .

اما در حقیقت ، آن ها نمی فهمیدند كه دنیا عوض شده و باید همراه با دنیا تغییر كنند.

از کتاب: "پدران، فرزندان، نوه ها"

(پائولو کوئلیو)

ارسال شده توسط tiktak در ۲۳:۵۵ هیچ نظری موجود نیست:

پارازیت و شب جمعه

حاجیه خانوم (لبخند زنان) - حاج آقا! امشب شب جمعه است ها!
حاج آقا (آه عمیقی میکشد)- آره میدونم ولی برنامه بی برنامه. برو بخواب !
حاجبه خانوم - ولی هفته گذشته هم همین رو گفتی! اصلا معلومه چه ات شده؟ نکند خدای نکرده زبانم لال پای یک زن دیگه ای در میونه؟
حاج آقا- زن! این حرفا چیه که میزنی؟ مگر خبر نداری دولت داره پارازیت ول میکنه توی هوای تهرون؟
حاجیه خانوم- واسه چی؟
حاج آقا- آخه دولت دلش نمیخواد مردم کانالهای ماهواره ای رو نگاه کنند و از راه راست منحرف بشن. بخاطر همینه که داره پارازیت ول میکنه توی هوا.
حاجیه خانوم - خب. این چه ربطی داره به برنامه شب جمعه ما؟
حاج آقا - میگن این پارازیتها باعث عقیم شدن مردها میشه! اون ها رو سست و بی حال میکنه! مال ما هم پارازیتی شده!
حاجیه خانوم (بغض میکند) - اوا خدا مرگم بده! این که نمیشه بخاطر بهشت رفتن یک عده شبهای جمعه ما بشود جهنم! ایشالله خدا ذلیل شون کنه که اینقدر به مردم ظلم میکنن.
میگم حاج آقا! حالا نمیشه تشکیلاتت را استتار کنی یا زاویه آنرا یکخورده مثل دیش ماهواره تغییر بدی تا پارازیت کمتری به آن بخوره؟
حاج آقا - میخواهی ما را بیندازی توی دردسر؟ فردا ممکن است بیایند ما را بخاطر همین که سرش را یکخورده کج کرده ایم را بگیریند و بیاندازند توی هلفدونی بجرم مبارزه نرم !
ارسال شده توسط tiktak در ۲۳:۵۳ هیچ نظری موجود نیست:

۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه

رئیس دولت نهم و دهم:« من رسماً اعلام مي کنم كه امروز ملت ايران يك ابرقدرت حقيقي وواقعي است

رتبه های جهانی ابرقدرت مذکور به شرح زیر
است:
رتبه های بالای جدول:
ایران رتبه ی سوم خطرناک ترین کشور برای
وبلاگ نویسان
خودکشی زنان در ایران: رتبه سوم جهان
رتبهٔ دوم ایران در جهان در زمينه اعدام
ايران رتبه اول در آمار مهاجرت نخبگان از
ميان 91 کشور
------------ --------- --------- --------- ----
رتبه های ته جدول:
آزادي مطبوعات : ايران رتبه ۱۷۲ از ۱۷۵كشور
رتبه ۱۶۸ برای ایران در زمینه فساد دولتی
ايران و كسب رتبه 88 از نظر شاخص توسعه
انساني
گذرنامه ایرانی در قعر جدول جهانی اعتبار
ایران رتبه ۱۲۳ جهانی را در تامین سلامت
مردم دارد
رتبه ایران از نظر نرخ تورم در میان 225
کشور، 219 بوده است.
ايران بالاتر از آنگولا در «انتهای جدول»
جاذبه های تجاری
سهم زنان ایران در مدیریت: رتبه جهانی 101
میان 120 کشور
ایران رتبه 144 فضای کسب و کار جهان
رتبه جهانی ایران در سرعت اینترنت: 186
ایران رتبه 172 از میان 176كشور را براي آزادي
رسانه کسب کرد
ارسال شده توسط tiktak در ۲۲:۲۶ هیچ نظری موجود نیست:

مرد حسابي چه كشكي چه پشمي؟

چوپاني گله را به صحرا برد به درخت گردوي تنومندي رسيد.
از آن بالا رفت و به چيدن گردو مشغول شد كه ناگهان گردباد سختي در گرفت،
خواست فرود آيد، ترسيد. باد شاخه اي را كه چوپان روي آن بود به اين طرف و آن طرف مي برد.
ديد نزديك است كه بيفتد و دست و پايش بشكند.
در حال مستاصل شد...
از دور بقعه امامزاده اي را ديد و گفت:
اي امام زاده گله ام نذر تو، از درخت سالم پايين بيايم.
قدري باد ساكت شد و چوپان به شاخه قوي تري دست زد و جاي پايي پيدا كرده و خود را محكم گرفت.
گفت:
اي امام زاده خدا راضي نمي شود كه زن و بچه من بيچاره از تنگي و خواري بميرند و تو همه گله را صاحب شوي.
نصف گله را به تو مي دهم و نصفي هم براي خودم...
قدري پايين تر آمد.
وقتي كه نزديك تنه درخت رسيد گفت:
اي امام زاده نصف گله را چطور نگهداري مي كني؟
آنهار ا خودم نگهداري مي كنم در عوض كشك و پشم نصف گله را به تو مي دهم.
وقتي كمي پايين تر آمد گفت:
بالاخره چوپان هم كه بي مزد نمي شود كشكش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.
وقتي باقي تنه را سُرخورد و پايش به زمين رسيد نگاهي به گنبد امامزاده انداخت و گفت:
مرد حسابي چه كشكي چه پشمي؟
ما از هول خودمان يك غلطي كرديم
غلط زيادي كه جريمه ندارد.

احمد شاملو

ارسال شده توسط tiktak در ۲۲:۱۶ هیچ نظری موجود نیست:

عمر عقاب و تصمیم مهم زندگی

عمر عقاب از همه پرندگان نوع خود درازتر است . عقاب می تواند تا 70 سال زندگی کند . ولی برای این که به این سن برسد باید تصمیم دشواری بگیرد. زمانی که عقاب به 40 سالگی می رسد : چنگال های بلند و انعطاف پذیرش دیگر نمی توانند طعمه را گرفته و نگاه دارند . نوک بلند و تیزش خمیده و کند می شود . شهبال های کهن سالش بر اثر کلفت شدن پرها به سینه اش می چسبند و پرواز برای عقاب دشوار می گردد.

در این هنگام ، عقاب تنها دو گزینه در پیش روی دارد . یا باید بمیرد و یا آن که فرایند دردناکی را که 150 روز به درازا می کشد پذیرا گردد . برای گذرانیدن این فرایند، عقاب باید به نوک کوهی که در آنجا آشیانه دارد پرواز کند . در آنجا عقاب نوکش را آن قدر به سنگ می کوبد تا نوکش از جای کنده شود . پس از کنده شدن نوکش ، عقاب باید صبر کند تا نوک تازه ای در جای نوک کهنه رشد کند ، سپس باید چنگال هایش را از جای برکند. زمانی که به جای چنگال های کنده شده ، چنگال های تازه ای درآیند ، آن وقت عقاب شروع به کندن همه پرهای قدیمی اش می کند .
سرانجام ، پس از 5 ماه عقاب پروازی را که تولد دوباره نام دارد ، آغاز کرده ... و 30 سال دیگر زندگی می کند.

چرا این دگرگونی ضروری است ؟
بیشتر وقت ها برای بقا ، ما باید فرایند دگرگونی را آغاز کنیم . گاهی وقت ها باید از خاطرات قدیمی، عادت های کهنه و سنت های گذشته رها شویم . تنها زمانی که از سنگینی بارهای گذشته آزاد شویم می توانیم از فرصت های زمان حال بهره مند گردیم

ارسال شده توسط tiktak در ۲۲:۱۵ هیچ نظری موجود نیست:

سیاستمدار وقت شناس

در مراسم تودیع پدر پابلو، کشیشی که ۳۰ سال در کلیسای شهر کوچکی خدمت کرده و بازنشسته شده بود، از یکی‌ از سیاستمداران اهل محل برای سخنرانی دعوت شده بود.
در روز موعود، مهمان سیاستمدار تاخیر داشت و بنابرین کشیش تصمیم گرفت کمی‌ برای مستمعین صحبت کند.
پشت میکروفن قرار گرفته و گفت:
۳۰ سال قبل وارد این شهر شدم.
انگار همین دیروز بود.
راستش را بخواهید، اولین کسی‌ که برای اعتراف وارد کلیسا شد، مرا به وحشت انداخت.
به دزدی هایش، باج گیری، رشوه خواری، هوس رانی‌، زنا با محارم و هر گناه دیگری که تصور کنید اعتراف کرد.
آن روز فکر کردم که جناب اسقف اعظم مرا به بدترین نقطه زمین فرستاده است ولی‌ با گذشت زمان و آشنایی با بقیه اهل محل دریافتم که در اشتباه بوده‌ام و این شهر مردمی نیک دارد.

در این لحظه سیاستمدار وارد کلیسا شده و از او خواستند که پشت میکروفن قرار گیرد.
در ابتدا از اینکه تاخیر داشت عذر خواهی‌ کرد و سپس گفت که به یاد دارم که زمانیکه پدر پابلو وارد شهر شد، من اولین کسی‌ بود
م که برای اعتراف مراجعه کردم.
ارسال شده توسط tiktak در ۲۲:۱۰ هیچ نظری موجود نیست:

۱۳۸۸ دی ۲۶, شنبه

برنج محسن و خمس و ذکات

مدتي قبل شركتي به نام تجاري محسن برنج هاي هندي را در بسته بندي هاي با برند خود وارد بازار كرد و با تبليغ گسترده توانست بازار كشور حتي استان هاي گيلان و مازندران كه در آنها برنج كشت مي شود را تسخير كند. اين برنج ها قدري مشكوك بودند چون در هر دمايي كه پخته مي شدند بازهم به هم نمي چسبيدند .با توجه به وجود نشاسته درون برنج چنين چيزي قدري عجيب به نظر مي رسيد. يك نفر بيكار در مركز تحقيقات برنج براي پي بردن به راز اين برنج ها آنها را در يكي از آزمايشگاه هاي وابسته به مركز استاندارد آزمايش كرد و در آن مواد سمي خطرناك مانند آرسنيك و سرب مشاهده كرد. اين خبر رسانه اي شد و تبليغ براي اين برنج ممنوع شد. و عده اي تقاضاي جمع آوري اين برنج از بازار را داشتند.

مالك برند محسن مقدار متنابهي خمس و زكات (يا هر اسم ديگري كه شما روي آن مي گذاريد ) را تقديم رئيس سازمان استاندارد كرد تا او نه تنها شخص بيكاري كه اين برنج ها را آزمايش كرده بود توبيخ كند بلكه قهرمانانه از سلامت اين برنج ها دفاع كند.

حتي خود هندي ها هم اعلام كردند كه برنج هاي صادراتي شان آلوده است اما رئيس محترم استاندارد كه مي خواست وجه دريافتي اش حلال باشد هندي هارا ديوانه هاي متوهم دانست و خوردن برنج هاي هندي را بدون اشكال اعلام كرد. (البته اگر همسر خود ايشان از اين برنج ها خريداري كند احتمالا بادريافت طلاق راهي منزل پدر شان خواهد شد)

البته مالك برنج محسن راه رسم خمس و زكات دادن را به نيكي مي داند . و نه تنها برنج هاي آن از بازار جمع نشد كه توانست با تقديم مقداري از اين خمس و زكات به رئيس سازمان صداو سيما دستور العمل قبلي ايشان مبني بر ممنوعيت تبليغ برنج خارجي در راديو و تلويزيون ( كه در حالت جو گيري ايشان صادر شده بود) را ملغي كند و اكنون تبليغات اين برنج به صورت گسترده تر از سابق از راديو و تلويزيون پخش مي شود


چند سال قبل تير آهن هاي چيني وارد گمرك هاي ايران شدند و اداره استاندارد فتوا داد كه اين تير آهن ها غير مقاوم هستند و نبايد وارد بازار شوند . همين امر باعث گراني بي سابقه آهن در بازار كشور شد. تاجري كه از چين آهن وارد كرده بود به سراغ رئيس محترم استاندارد رفت و مانند اسلاف خود وجهي را در قالب خمس و زكات (يا چيز ديگري شبيه به باج) به ايشان تقديم كرد و به فاصله چند ماه مشكل تيرآهن هاي مانده در گمرك حل شد و روانه بازار شدند.

در دهه 50 خورشيدي ماشين هاي لباس شويي وارد بازار ايران شد. خانواده هاي ايراني كه به احكام ديني پايبندي زيادي داشتند حاضر به خريداري اين محصول نبودند چون به اعتقاد آنها آب موجود در محفظه اين ماشين كمتر از حد شرعي آب كر (سه وجب طول ،در سه وجب عرض ، در سه وجب ارتفاع) است و نجاست لباس ها را از بين نمي برد . اينبار تاجر مذكور خودش پيش قدم شد و با تقديم خمس و زكات توانست فتوايي بر كر بودن آب لوله كشي شهر كه به دستگاه لباسشويي مي ريزد بدست بياورد

*مدت ها است كه فتوا ها مراجع اثر خود را از دست داده اند و در عوض نهادهاي دولتي فتوا هاي موثر صادر مي كنند .

در دهه 40 خورشيدي نوشابه هاي پپسي كولا وارد بازار ايران ، شايعاتي مبني بهايي بودن مالك شركت توزيع كننده اين نوشابه ها بر سر زبان ها افتاد و فتوايي مبني بر حرام بودن خوردن پپسي كولا صادر شد. شركت توزيع كننده كه نمي خواست بازار را از دست بدهد خمس و زكات متعلقه را دو دستي تقديم يكي از مراجع كرد تا تبصره اي بر اين فتوا نوشته شود كه خوردن نوشابه هاي پپسي با شيشه حرام است اگر در ليوان ريخته شود حلال مي گردد……


حدودا يك قرن قبل قند از كشور بلژيك به ايران صادر مي شد . به دليل مسائلي كه ميان روحانيون و يكي از اتباع بلژيك پيش آمده بود فتواي حرام بودن قند صادر شده بود و كسي قند نمي خورد. يكي از تجار كه قندهايش رو دستش مانده بود به سراغ يكي از مراجع رفت و با تقديم خمس و زكات مشكل را براي وي مطرح كرد. بعد از آن بر فتواي قبلي تبصره اي صادر شد كه حرام بودن قند وقتي است كه مستقيما در دهان گذاشته شود ، اگر قند را پيش از گذاشتن در دهان در چاي بزنيد حلال مي شود . ……. هنوز هم بسياري از افراد مسن بدون آنكه دليل آن را بدانند ،قبل از آنكه قند را در هان بگذارند آن را در استكان چاي فرو مي برند



و اين داستان پرداخت به موقع خمس و زكات ادامه دارد

.

ارسال شده توسط tiktak در ۲۱:۵۸ هیچ نظری موجود نیست:

۱۳۸۸ دی ۱۵, سه‌شنبه

شوخی اشک آور مسلمانی : آقا اصلا بی خیال جمهوری، نخواستیم، اسلام مردم را پس بدهید

روز
عاشورا به تایید پلیس، هشت نفر در تهران کشته شده اند. تعدادی از آنها
"باتوم کش" شده اند. یعنی این قدر با باتوم توی سر و کله اینها زده اند که
ضربه مغزی شده اند و خلاص.

روز عاشورا با ماشین نیروی انتظامی از روی معترضین رد شده اند و چند نفر
از جمله پسر یک گوینده صدا و سیما کشته شده اند. اول پلیس می گوید دروغ
است بعد که فیلمش منتشر می شود می گوید ماشین پلیس را دزدیده بودند. آدم
نمی تواند بگوید ایول به پلیسی که وسط میدان ولی عصر ماشینش را می دزدند
یا ایول به دزدی که با ماشین پلیس دزدی ظهر عاشورا، می آید از میدان ولی
عصر رد می شود!

این ها مستند است. حرف من نیست. تایید نیروی انتظامی را دارد.

سه روز بعد با ضرب ساندیس و مرخصی و حال و حول و به زور اخراج و با اتوبوس و متروی رایگان لشکر می کشند به خیابان انقلاب. ما از روی نقشه شمردیم شدند سیصد هزار نفر خودشان می گویند سه میلیون و نیم و خودجوش! همان سه میلیون و نیم، قبول.
این سه میلیون و نیم در کمال امنیت علیه حرمت شکنان عاشورا شعار دادند و یک کدامشان نپرسید این حرمت چطور شکسته شده است.
تصویر کف و سوت روزهای انتخابات را پخش می کنند می گویند ایناهاش. صدای آنها به بلندی صدا و سیمای گنده و صدای این طرفی ها حتی به اندازه یک بلندگوی سبزی فروشی نیست.
از رسانه هم مضایقه کردند کوفیان. پارازیت شان نمی گذارد صدا به صدا برسد.

شب عاشورا وسط روضه سیدالشهدا بدون این که حرفی از مصایب اشک آور روز زده شود در حالی که خاتمی دارد از کمر شکسته امام حسین می گوید وقت نشستن بر سر پیکر حضرت عباس، حیدر حیدرگویان وارد می شوند. مجلس را به هم می زنند، شیشه های حسینیه جماران را می شکنند. نیازی هم نمی بینند صورتشان را مثل سبزها در خیابان بپوشانند. در فیلم ها پیدا هستند و خیالشان هم از جای داغی گرم است. حریم بیت آدمی را که هفته پیش به خاطر پاره شدن عکسش، غوغای قیامت از آقایان بلند شده بود می شکنند و صدای هیچ کدام از این شبه مسلمان ها در نمی آید.

مسجد قبا را در شیراز که محل نماز جماعت آیت الله دستغیب است به خاطر مخالفت های ایشان با آقایان تخلیه و پلمپ کرده اند. هیچ کس فکرش را می کرد در جمهوری اسلامی روزی مسجد پلمپ کنند؟

آقا اصلا بی خیال جمهوری، نخواستیم، اسلام مردم را پس بدهی

ارسال شده توسط tiktak در ۳:۳۵ هیچ نظری موجود نیست:

دل خوش از آنیم که حج میرویم

دل خوش از آنیم که حج میرویم
غافل از آنیم که کج میرویم


کعبه به دیدار خدا میرویم
او که همینجاست کجا میرویم


حج بخدا جز به دل پاک نیست
شستن غم از دل غمناک نیست


دین که به تسبیح و سر وریش نیست
هرکه علی گفت که درویش نیست


صبح به صبح در پی مکر و فریب
شب همه شب گریه و امن یجیب

ارسال شده توسط tiktak در ۱:۳۳ هیچ نظری موجود نیست:

جمعه 6/10/88 و دزدی ماشین مردم, توسط لباس شخصی ها

ساعت 11 بود که در خیابان کریمخان به سر ویلا رسیدیم جمعیت زیاد بود و شعار می دادند و ماشین سوارها هم بوق میزدند یک مرتبه عده ای لباس شخصی با چوب و باتوم به مردم هجوم آوردند و شروع به شکستن شیشه های ماشین مردم کردند ابتدا شیشه عقب و جلو یک پرادو را شکستند بعد هم سراغ یک پاژرو دو در مشکی رنگ رفتند و اول شیشه بغل راننده را شکستند و راننده جوان آنرا که موی بلندی داشت به شکل زنندهای زدند و کشان کشان بردند بعد اول یکی از لباس شخصیها ماشین را انداخت تو جوی آب و بعد هم ماشین را بیرون آورده و با خودشون می برند جالب اینکه در هنگام دزدی ماشین مردم, پاژرو را به یک 206 سفید می زنند و فرار میکنند . خدا می داند که این دزدان با ماشین دزدی مردم چه جنایتها که نکرده اند و چه کسانی را زیر نگرفته و نکشته باشند و یا از طوی این ماشینها چه کسانی را ترور نکرده باشند.

ارسال شده توسط tiktak در ۱:۳۰ هیچ نظری موجود نیست:

۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه

چنگیز خوان . شاهینش

يک روز صبح، چنگيزخان مغول و درباريانش براي شکار بيرون رفتند. همراهانش
تيرو کمانشان را برداشتند و چنگيزخان شاهين محبوبش را روي ساعدش نشاند.
شاهين از هر پيکاني دقيق تر و بهتر بود، چرا که مي توانست در آسمان بالا
برود و آنچه را ببيند که انسان نمي ديد.

اما با وجود تمام شور و هيجان گروه، شکاري نکردند. چنگيزخان مايوس به
اردو برگشت، اما براي آنکه ناکامي اش باعث تضعيف روحيه ي همراهانش نشود،
از گروه جدا شد و تصميم گرفت تنها قدم بزند.

بيشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزديک بود خان از خستگي و تشنگي از پا
در بيايد. گرماي تابستان تمام جويبارها را خشکانده بود و آبي پيدا نمي
کرد، تا اينکه – معجزه! – رگه ي آبي ديد که از روي سنگي جلويش جاري بود.

خان شاهين را از روي بازويش بر زمين گذاشت و جام نقره ي کوچکش را که
هميشه همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت زيادي طول کشيد، اما وقتي مي
خواست آن را به لبش نزديک کند، شاهين بال زد و جام را از دست او بيرون
انداخت.

چنگيز خان خشمگين شد، اما شاهين حيوان محبوبش بود، شايد او هم تشنه اش
بود. جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پرش کرد. اما جام تا
نيمه پر نشده بود که شاهين دوباره آن را پرت کرد و آبش را بيرون ريخت.

چنگيزخان حيوانش را دوست داشت، اما مي دانست نبايد بگذارد کسي به هيچ
شکلي به او بي احترامي کند، چرا که اگر کسي از دور اين صحنه را مي ديد،
بعد به سربازانش مي گفت که فاتح کبير نمي تواند يک پرنده ي ساده را مهار
کند.

اين بار شمشير از غلاف بيرون کشيد، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن
آن. يک چشمش را به آب دوخته بود و ديگري را به شاهين. همين که جام پر شد
و مي خواست آن را بنوشد، شاهين دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد.
چنگيزخان با يک ضربه ي دقيق سينه ي شاهين را شکافت.

جريان آب خشک شده بود. چنگيزخان که مصمم بود به هر شکلي آب را بنوشد، از
صخره بالا رفت تا سرچشمه را پيدا کند. اما در کمال تعجب متوجه شد که آن
بالا برکه ي آب کوچکي است و وسط آن، يکي از
سمي ترين مارهاي منطقه مرده است. اگر از آب خورده بود، ديگر در ميان زندگان نبود.

خان شاهين مرده اش را در آغوش گرفت و به اردوگاه برگشت. دستور داد مجسمه
ي زريني از اين پرنده بسازند و روي يکي از بال هايش حک کنند

«
يک دوست، حتی وقتي کاري مي کند که دوست نداريد، هنوز دوست شماست.»

و بر بال ديگرش نوشتند

«
هر عمل از روي خشم، محکوم به شکست است

ارسال شده توسط tiktak در ۴:۴۵ هیچ نظری موجود نیست:

دکتر فاطمی عبرت تاریخ ایران

تقریبا پانزده ماه پس از کودتای 28 مرداد، در سحرگاه 19 آبان سال 1333 دکتر فاطمی اعدام شد. وزیرخارجه

کابینه دکتر مصدق و از بازیگران اصلی نهضت ملی شدن نفت، قادر نبود با پای خویش به محل تیرباران برود،

چرا که به وحشیانه‌ترین شکل مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار گرفته بود و پیکر بیمارش هنگام اعدام در تب

40 درجه می‌سوخت. دو سرباز او را به قتلگاه کشاندند. دکتر فاطمی هنگام مرگ 37 سال بیشتر نداشت. او هنوز

جوانترین وزیر امورخارجه ایران در تاریخ است.


مصدق بعد از مرگ دکتر فاطمی گفت: "اگر ملی شدن نفت خدمت بزرگی است از آن کسی که اول این پیشنهاد

را نمود باید سپاسگزاری کرد و آن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است. در تمام مدت همکاری با این

جانب حتا یک ترک اولی هم از آن بزرگوار دیده نشد

فاطمی سه سال پیشتر در ٢٣ بهمن ١٣٣٠ در مراسم بزرگداشت محمد مسعود نیز مورد اصابت گلوله محمد

مهدی عبدخدایی عضو 16 ساله فدائیان اسلام قرار گرفت. سلاح را صرافان، مأمور سید ضیاء الدین طباطبائی

(سردسته انگلیس گرایان) در اختیار فدائیان اسلام گذاشته بود.(*) آثار این جراحت در بدنش باقی ماند و تا آخر

عمر او را آزار می‌داد. حتی پس از انتقال به بیمارستان نیز فاطمی دوباره مورد سوء قصد قرار می‌گیرد. نیمه

شب عده‌ای وارد اطاق شده مشغول برداشتن پانسمان و پاره كردن بخیه‌هایش می شوند. دکتر فاطمی هنوز در

حالت بیهوشی پس از عمل بود. پرستار مراقب سر می‌رسد و قاتلان می‌گریزند. فاطمی بار دیگر تحت عمل

جراحی قرار می‌گیرد. پس از ترور، هنگامی که فاطمی را غرقه در خون به بیمارستان ‌می‌بردند. در راه به

همراهانش گفته بود: «دیدید بالاخره انگلیسی‌ها مرا کشتند.» همچنین در نخستین مقاله‌ی که پس از ترور

نافرجامش در باختر امروز نوشت گفت: «این گلوله‌ی اینتلیجنت سرویس بر پایداری و استقامت من صدچندان

افزود و مرا در راه خدمت به میهن عزیزم سرسخت‌تر و آهنین‌تر و فداکارتر نمود.»


پس از پیروزی کودتا رژیم بیشتر از هرکس به دنبال دكتر فاطمی بود.

چرچیل طی نامه محرمانه ای به تاریخ 30 سپتامبر 1953 از شاه می‌خواهد حال كه مصدق در كودتا كشته نشده

است از اعدام اوصرف نظر كند، اما در باره دكتر فاطمی چنین می‌نویسد: برای فاطمی بهترین جواب اعدام است

تا زمانی كه این افراد زنده و در ایران هستند امكان ضد كودتا وجود دارد...

(استخراج از سند شماره اف او371/104584)


سر دنیس رایت سفیر بازگشته انگلیس به تیمور بختیار چنین می‌گوید: در نخستین فرصت مشتی به دهان او بكوب

تا بداند هیبت امپراطوری بازی كردنی نیست!


شاه در ملاقات با كرومیت روزولت مامور سیا و عامل كودتای 28مرداد جنین می‌گوید: من تاج وتختم را مدیون

خدا، ملتم، ارتشم و شخص شما هستم...و درباره نحوه برخورد با مصدق و یارانش برای مصدق 3 سال و برای

ریاحی 2 سال زندان در نظر می‌گیرد و در ادامه چنین می‌گوید: فقط یك استثنا وجود دارد و او دكتر حسین

فاطمی است... او پس از دستگیری اعدام خواهد شد.


سرگرد مولوی هنگام دستگیری با هفت تیر بر سر دكتر فاطمی می‌كوبد و با همان لباس منزل او را به نزد

نصیری می‌برد. نصیری شروع به بددهنی می‌كند. دكتر فاطمی در جواب ناسزای نصیری می‌گوید تیمسار شما

مودب‌تر صحبت كنید. نصیری در جواب چنان با مشت به صورت او می‌كوبد كه تمام صورت و لباس فاطمی پر

خون می‌شود و دماغش می‌شكند. سرگرد مولوی همان روز به پاس دستگیری فاطمی درجه سرهنگی می‌گیرد

ولی فحشها هم از بختیار می‌خورد كه چرا دكتر فاطمی را زنده آورده است. اشرف پهلوی نیز چون ماده

گرازی خشمگین است مصرانه ازتیموربختیار می‌خواهد كه سریعتر فاطمی را به قتل برساند. او در دفتر تیمور

بختیار اسلحه‌اش را به سمت سر دكتر فاطمی نشانه می‌رود و سپس به سقف شلیك می‌كند كه موجب وحشت

شدید دكتر فاطمی می‌شود.

بعدتر هنگامی كه دكتر فاطمی را از شهربانی می‌اورند شعبان بی‌مخ و دارودسته اوباش‌اش با هماهنگی تیمور

بختیار پای پله‌های شهربانی با چاقو بر سر دكتر می‌ریزند و اگر فداكاری خواهر از جان گذشته‌اش خانم سلطنت

فاطمی نبود كار او را همان جا می‌ساختند. اما خواهر از جان گذشته خود را بر روی او می‌اندازد و در این

مراحم ملوكانه چندین ضربه چاقو نصیب او و چندین ضربه هم نصیب دكترفاطمی می‌شود. این جراحات حال

دكترفاطمی بیمار را وخیمتر می‌نماید. این خبر همچنین به تمام جهان مخابره می‌شود و شاه برای جلوگیری از

افتضاح بیشتر دستور می‌دهد فاطمی را تا برگزاری دادگاه زنده نگه دارند.

پس از دستگیری دكتر فاطمی جلادان چهره كریه خود را نمایانتر می‌كنند. در چهارشنبه سوری (23 اسفند

1332) اشرف و علیرضا پهلوی در زندان حضور می‌یابند و امیر مختار كریمپور شیرازی شاعر و روزنامه

نگار ملی كه از او نیز همچون از فاطمی كینه شدیدی به دل داشتند را به مناسبت چهارشنبه سوری آتش می‌زنند

و بی نام و نشان در گورستان مسگر آباد دفن می‌كنند. جلادان پس از این جنایات جشن مجللی در قصر

می‌گیرند

حكم اعدام دكتر فاطمی قبلا تائید شده بود اما دربار می‌خواست از او توبه نامه‌ای هم بگیرد و سرهنگ زیبایی او

را به شدت تحت فشار می‌گذاشت. از جمله اقدامات آنها این بود: هنگامی كه فاطمی می‌خواست كمی بخوابد

ناگهان سر و صدای شدیدی به راه می‌انداختند و خواب را بر او حرام می‌كردند. دكتر فاطمی در این هنگام در

تب می‌سوخت فشار خون و ضربان قلب بسیار بدی هم داشت و جلادان بجای مداوای او اتاقش را بسیار گرم

می‌كردند و دكتر فاطمی به شدت عرق می‌كرد و بعد ناگهان در را باز می‌كردند و دكتر از سرما می‌لرزید. اما

فاطمی همانگونه که پیشتر پس از آن ترور نافرجام گفته بود، چون كوه مقاوم و استوار باقی ماند.روز 7 مهر

ماه 1333 دكتر فاطمی را كه از درد به خود می‌پیچید روی برانكارد به دادگاه نظامی منتقل كردند. وكیل او

سرتیپ قلعه‌بیگی از دادگاه خواست تا قاضی و دادستان از محل زندان كه نزدیك محل دادگاه هم بود دیدن کرده و

آثار استفراغ خون شب قبل دكتر فاطمی را مشاهده نمایند تا ثابت شود كه محاكمه فاطمی در چنین شرایطی غیر

قانونی است. اما پزشكان خائن سرلشكر دكتر خوشنویسان، سرلشكر دكتر ایادی، سرتیپ دكتر مقبل وسرهنگ

دكتر تدین اعلام نمودند كه او در سلامت است و وكیل او نیز پس از زمان تنفس دیگر به دادگاه بازنگشت. برای

آن كه سریعتر كار تمام شود دادگاه دكتر شایگان و مهندس رضوی را كه حتی تا آن موقع پرونده را ندیده بودند

به عنوان وكیل تسخیریش انتخاب كرد. آزموده جلاد و منفور که او را «آ یشمن ایران» نیز نامیدند از دادگاه

خواست تا محاكمه غیر علنی باشد، در حالی كه حتی محاكمه مصدق نیز علنی بود. سرانجام حكم فرمایشی

اعدام دكتر فاطمی صادر شد. رئیس دادگاه اولیه سرتیپ قطبی و رئیس دادگاه تجدید نظر سرلشكر مزین بود.

تقاضای فرجام نیز رد شد.

روحش شاد یادش گرامی



ارسال شده توسط tiktak در ۴:۳۵ هیچ نظری موجود نیست:
پست‌های جدیدتر پست‌های قدیمی‌تر صفحهٔ اصلی
اشتراک در: پست‌ها (Atom)

بايگانی وبلاگ

  • ▼  2010 (49)
    • ◄  ژوئیهٔ (5)
    • ◄  ژوئن (1)
    • ◄  مهٔ (6)
    • ◄  آوریل (5)
    • ◄  مارس (6)
    • ◄  فوریهٔ (11)
    • ▼  ژانویهٔ (15)
      • کوسه و ماهی های کوچولو(برتولد برشت)
      • قانون و میوه (پائولو کوئلیو)
      • پارازیت و شب جمعه
      • رئیس دولت نهم و دهم:« من رسماً اعلام مي کنم كه امر...
      • مرد حسابي چه كشكي چه پشمي؟
      • عمر عقاب و تصمیم مهم زندگی
      • سیاستمدار وقت شناس
      • برنج محسن و خمس و ذکات
      • شوخی اشک آور مسلمانی : آقا اصلا بی خیال جمهوری، نخ...
      • دل خوش از آنیم که حج میرویم
      • جمعه 6/10/88 و دزدی ماشین مردم, توسط لباس شخصی ها
      • چنگیز خوان . شاهینش
      • دکتر فاطمی عبرت تاریخ ایران
      • اهل تهرانم
      • حسین (ع) هنوز مظلوم است
  • ◄  2009 (48)
    • ◄  دسامبر (14)
    • ◄  نوامبر (1)
    • ◄  اکتبر (17)
    • ◄  سپتامبر (7)
    • ◄  اوت (8)
    • ◄  ژوئیهٔ (1)

درباره من

tiktak
مشاهده نمایه کامل من